تعداد نشریات | 27 |
تعداد شمارهها | 590 |
تعداد مقالات | 6,039 |
تعداد مشاهده مقاله | 8,869,039 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,837,337 |
پیشینه ی نفوذ واژههای ایرانی در زبان¬های هندی | ||
مطالعات شبه قاره | ||
مقاله 4، دوره 5، شماره 16، آذر 1392، صفحه 71-90 اصل مقاله (306.31 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22111/jsr.2013.1266 | ||
چکیده | ||
زبانهای ایرانی و زبانهای هندی هر دو از زبانهای آریایی هستند. پیشینه ی ارتباط آن ها به سده ی6 ق.م باز میگردد. در دوره های پس از میلاد هم، به سبب ورود بسیاری از کتابهای هندی در زمینههای مختلف به ایران، ارتباط بین زبانهای ایرانی و هندی حفظ شد. در دورههای بعد، به خاطر تسلّط سلسلههای مسلمان ایرانی فارسیزبان بر آن منطقه، ارتباط بین زبانهای ایرانی و هندی بیشتر شد و زبان فارسی قرنها زبان رسمی سرزمین هندوستان بود. پیامد این ارتباط ژرف و طولانی، تأثیر این دو زبان بر همدیگر بود. این تأثیرات باعث شد که این دو زبان عناصری را از همدیگر قرض بگیرند. زبان هندی در طول این ارتباط دیرینه خود با زبان فارسی واژگان بسیاری را از این زبان قرض گرفته است. بنابراین، پیشینه ی ورود واژگان زبان فارسی به زبان هندی به دورهای بازمیگردد گه آغاز روابط بین ایرانیان و هندیان است. برای انجام این پژوهش، نخست وام واژههای ایرانی در هندی از واژهنامههای معتبر زبان سنسکریت و هندی استخراج شد و سپس شواهدی از متنهای کهن سنسکریت و کتیبههای هندی برای واژگان ذکر شد و در خاتمه، ریشه شناسی این واژگان در زبانهای ایرانی برای اثبات ایرانی بودن واژگان آورده شد. به نظر میرسد انجام این پژوهش برای تحکیم بخشیدن به شواهد تاریخی مبنی بر ارتباط ایرانیان و هندیان در دورههای مختلف تاریخی، ضروری است. | ||
کلیدواژهها | ||
زبان فارسی؛ زبان هندی؛ واژه های ایرانی؛ وامواژه | ||
اصل مقاله | ||
چکیده زبانهای ایرانیوزبانهای هندی هر دواز زبانهایآریایی هستند. پیشینهی ارتباط آن ها به سده ی6 ق.م باز میگردد. در دوره های پس از میلاد هم، به سبب ورود بسیاری از کتابهای هندی در زمینههای مختلف به ایران، ارتباط بین زبانهای ایرانی و هندی حفظ شد. در دورههای بعد، به خاطر تسلّط سلسلههای مسلمان ایرانی فارسیزبان بر آن منطقه، ارتباط بین زبانهای ایرانی و هندی بیشتر شد و زبان فارسی قرنها زبان رسمی سرزمین هندوستان بود. پیامد این ارتباط ژرف و طولانی، تأثیر این دو زبان بر همدیگر بود. این تأثیرات باعث شد که این دو زبان عناصری را از همدیگر قرض بگیرند. زبان هندی در طول این ارتباط دیرینه خود با زبان فارسی واژگان بسیاری را از این زبان قرض گرفته است. بنابراین، پیشینه ی ورود واژگان زبان فارسی به زبان هندی به دورهای بازمیگردد گه آغاز روابط بین ایرانیان و هندیان است. برای انجام این پژوهش، نخست وام واژههای ایرانی در هندی از واژهنامههای معتبر زبان سنسکریت و هندی استخراج شد و سپس شواهدی از متنهای کهن سنسکریت و کتیبههای هندی برای واژگان ذکر شد و در خاتمه، ریشه شناسی این واژگان در زبانهای ایرانی برای اثبات ایرانی بودن واژگان آورده شد. به نظر میرسد انجام این پژوهش برای تحکیم بخشیدن به شواهد تاریخی مبنی بر ارتباط ایرانیان و هندیان در دورههای مختلف تاریخی، ضروری است.
کلید واژه ها: زبان فارسی، زبان هندی، واژههای ایرانی، وامواژه.
مقدّمه هند یا هندوستان با نام رسمی جمهوری هند (هندی: (bhāraţganarājiyaکشوری در جنوب آسیا است که پایتخت آن دهلی نو است. هندوستان از شمال باختری با پاکستان، از شمال با چین، بوتان، نپال و تبت و از شمال خاوری با برمه و بنگلادش همسایهاست. همچنین هند از باختر با دریای عرب، از خاور با خلیج بنگال و از جنوب نیز با اقیانوس هند مرز آبی دارد(Merriam-Webster's Geographical Dictionary,2001:583). ارتباط زبانهای ایرانی با زبانهای هندی، پیشینه ی بسیار طولانی دارد. گذشته از آن که زبانهای ایرانی باستان وهندی باستان، هردو منشعب از زبان هندواروپایی آغازین هستند و زبانهای خواهر به شمار میآیند، در دوران 800 سال تسلّط ایرانیان فارسیزبان بر هند، این کشور از فرهنگ ایران و زبان فارسی تأثیر بسیاری پذیرفتهاست. زبان فارسی دردوره ی غزنویان به هند راه یافت و با فرمانروایی دودمان گورکانیان هند، زبان رسمی شد. زبان فارسی هندوستان شاعران بزرگی همچون بیدل دهلوی و امیر خسرو دهلویودستگاه شعری سبک هندی را در خود پروراند.(تونکی و ماوراءالنهری، 1384: 115) زبان فارسی تأثیر فراوانی بر زبانهای هندوستان بهویژه زبان اردو گذاشتهاست. زبان فارسی پیش از آن که هندوستان مستعمره ی انگلستان شود (سده ی19م)، دومین زبان رسمی این کشور و زبان فرهنگی و علمی بهشمار میرفت؛ امّا پس از استعمار، انگلیسیها درسال ۱۸۳۲ انگلیسی را جایگزین فارسی کردند.(Encyclopædia Britannica, 2007: vol 9: 360 ) هنگامی که جوامع بشری به شکلهای مختلف و دلایل گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی، اقتصادی، جغرافیایی و غیره با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند، از جنبههای گوناگون و برای نمونه از نظر زبانی بر یکدیگر تأثیر میگذارند و هنگامی که دو زبان باهم برخورد میکنند، به احتمال زیاد قرضگیری زبانی هم اتّفاق میافتد(مدرسی، 1378: 64)، به عبارتی، قرضگیری ورود عناصر واژگانی یا ساختاری یک زبان یا گویش در زبان یا گویش دیگر است. قرضگیری زبانی میتواند در سه قالب: قرضگیری واژگانی، واجی و دستوری صورت بگیرد. (Gumperz, 2008: 538)
هدف انجام پژوهش هدف از انجام این پژوهش، بررسی پیشینهی ورود واژگان زبانهای ایرانی در زبانهای هندی به منظور روشن ساختن پیشینه ی روابط ایران و هند از دورههای گذشته است؛ هر چند که شواهد تاریخی و باستان شناسی، روابط دراز مدت ایران و هند را از دوران کهن تأیید میکنند؛ امّا از آن جهت که تا برخوردی یا تماسی بین اقوام مختلف صورت نگیرد، فرهنگی و به دنباله ی آن واژگان مربوط به آن فرهنگ نیز قرض گرفته نمیشود، شواهد زبان شناسی هم می توانند در روشن ساختن این گونهروابط تاریخی سهم بسزایی داشته باشند. بنابراین اثبات اینکهزبانهای هندیدردوران مختلف تاریخی، واژگانیرا از زبانهای ایرانی قرض گرفتند، بر ارتباط ایرانیان وهندیان در دوران مختلف تاریخی مهر تأیید میزند.
پیشینهی پژوهش برای اولین بار در سال 1882 آلبرشت وبر (Albrecht Weber) با انتشار کتاب «تاریخ ادبیات هندی» به وجود واژههای ایرانی در زبان سنسکریت اشاره کرد و واژگانی از قبیل lipī- «نوشته» برگرفته از dipī-فارسی باستان, divira-«دبیر» وام واژهای از فارسی باستان dipī.bara- «دبیر»,aspist «خوراک اسب» واژه ای ایرانی از زبان فارسی میانه aspist و غیره برای اثبات نوشتههای خویش آورده است. در سال 2001 باروو(Burrow) در کتابش با عنوان «زبان سنسکریت» واژههایی که وبر آورده ذکر کرده و در مورد ریشه و منشأ این واژگان بحث کرده است. در سال 1381 رضائی باغ بیدی مقالهای را با عنوان «روابط متقابل زبانهای ایرانی و هندی باستان و میانه» در مجله ی «نامه ی فرهنگستان» منتشر کرد که قبلاً در آوریل 2002 در بیست و سومین همایش بین المللی استادان فارسی سراسر هند، به صورت سخنرانی ارائه کرده بود. او در این مقاله، وام واژههای ایرانی ذکر شده را آورده است و همچنین واژه های هندی در زبانهای ایرانی میانه و باستان را ذکر کرده و در مورد زمان ورود این واژگان، پبشنهادهایی را مطرح کرده است. نکته ای که در اینجا قابل ذکر است این است که هیچ کدام از این نویسندگان، به بحث در مورد واژگان دوره ی نو زبان های ایرانی و هندی نپرداختهاند. ارتباط زبانهای ایرانی و هندی در دورهی باستان: زبانهای ایرانی و هندی باستان و میانه، واژههای مشترک فراوانی دارند که به پیشینه ی مشترک آن ها بازمیگردد. حدود پنجهزار سال پیش، زمانی که قوم هندواروپایی درجنوب سیبری سکونت داشتند، تصمیم به مهاجرت گرفتند. عده ای از آن ها به آسیای مرکزی مهاجرت کردند و حدود هزاروپانصد سال در کنار هم زندگی کردند. این اقوام به آریایی معروف هستند. این قوم خود را *arya-مینامیدند (اشمیت، 1382/1987: 682) که به صورت rya-ā در ریگ وداMayerhofer,1986-2001:52,79))، به صورت airiia- در اوستا (Kellens, 2003:104).و به صورت ariya- در کتیبههای فارسی باستان (Schmitt, 2009:73)ثبت شده است و به زبان آریایی آغازین که شاخه ای از زبان های هندواروپایی بود، سخن میگفتند. گروهی از این اقوام آریایی در سرزمین افغانستان امروزی، سکنی گزیدند؛ چون در ابتدا اسلام نتوانست در آنجا نفوذ کند، این سرزمین را کافرستان میگفتند؛ ولی از سال 1896 به بعد، این سرزمین را نورستان نامیدند و زبانشان به «نورستانی» معروف شد. گروه دیگری از اقوام آریایی، در آسیای میانه ساکن شدند که امروزه دانشمندان این قوم را هندوایرانی مینامند و زبان این قوم نیز «هندوایرانیآغازین» است. از هندوایرانی آغازین، سه گروه زبان منشعب شد که عبارتند از:زبانهای ایرانی، زبانهای دَری و زبانهای هندوآریایی (Parpola, 2002:241) حدود 1500 سال ق. م عدهای از اقوام آریایی، رهسپار سرزمین ایران شدند و آن ها نیاکان اقوام ایرانی امروزی هستند. اقوام ایرانی به زبان ایرانی باستان که نیای تمام زبانهای ایرانی است، صحبت میکردند.(ابوالقاسمی، 1383: 20) گروه زبانی هندوآریایی نیز به سه گروه زبانی دیگر: آریایی میتانی، آریایی شمال دریای سیاه و زبان های هندی تقسیمبندی میشود.(Witzel, 2001:54) عده ای دیگر از اقوام آریایی به طرف سرزمین هند حرکت کردند و در آنجا ساکن شدند. اقوام هندی به زبان هندی باستان صحبت می کردند.(Bryant,2001:61)کهن ترین زبان گروه هندوآریایی، زبان سنسکریت است و کهن ترین گونه ی زبان سنسکریت با توجه به وداها، گونه ی «ودایی» است که کهن ترین بخش آن «ریگ ودا» نام دارد. تاریخ این سروده ها، حدود هزار سال قبل از میلاد است که صدها سال به صورت شفاهی و سینه به سینه انتقال یافته اند. سانسکریت دارای ادبیات غنی است و از میان آثار ادبی این زبان، دو شاهکار حماسی مهابهاراته و رامایانه معروف هستند. سنسکریت به خطّی به نام دوناگری((Devanāgarī نوشتهمیشود.(MacDonell, 2004: 16) زبانهای هنـدی از سدهی 5 قبل از میلاد به بعد، زبانهای هندوآریایی میـانه نامیده میشوند. زبانهای هندوآریایی میانه، دقیقاً بازمانده ی هندوآریایی باستانی که ما میشناسیم نیستند. بلکه بازمانده ی گویشهای دیگری از آن ها هستند. با این همه در زبان شناسی تطبیقی، زبانهای هندواروپایی اهمیّت فراوانی دارند. (Mayerhofer,1992:33) زبان هندی امروز مهمترین زبان رسمی و زبان ملّی کشور هند است. اردو نیز از جمله زبانهایی است که در مرتبهی زبانهای اصلی این کشور و کشور پاکستان است. در واقع هندی بنابر اصول زبانشناسی با زبان اردو چندان تفاوتی ندارد. برای این دو زبان، در دورهی حکومت انگلیسیها یک نام مشترک«هندوستانی» برگزیده شده بود و بعد از استقلال هند و جدا شدن مسلمانان از هندوان که زبان هندوستانی در کشور پاکستان در محیط فکری و فرهنگ اسلامی قرار گرفت و عنصرهای واژگانی فارسی و عربی در آن وارد شدند.(مشکانی و جهترمل، 1387: 172) از سوی دیگر، این زبان در کشور هند از فرهنگ بومی و دینی هندوان متأثّر شد و با دریافت واژگان سنسکریت، به تدریج رنگ هندویی به خود گرفت و با نام زبان هندی، زبان رسمی کشور هند شد. الفبای نظام نوشتاری مسلمانان اردو زبان، متأثّر از الفبای فارسی و عربی است و الفبای هندوان دوناگرییا الفبای زبان سانسکریت نوشته میشود. تماس میان زبانهای ایرانی باستان و هندی باستان، بعد از جداییشان در آسیای میانه, در واقع، از زمانی آغاز شد که سپاهیان کورش هخامنشی(شاهنشاهی: 550-529 قم) از بلخ و ارتفاعات هندوکش گذر کردند و از راه درّه ی کابل، به سرزمین هند رسیدند. (گرشویچ، 1385/1985). در نتیجه ی این برخورد، واژههایی ایرانی از طریق فارسی باستان، به زبان سنسکریت راه یافتهاند. aśva.vāra- «سـوار» (Monier Willimas, 1872: 108), فـــارسـی بـاستـان (Kent,1953:173) asa.bāra- , از ایرانی باستان*aspa.bāra- ، در اصل به معنی «اسببر»؛ aśva.vāra síndhor iva prādhvané śūghanā́so vā́tapramiyah patayanti yahvā́h. سوار همانند جریان سریع رودخانه با شتاب به جلو میتاخت.(Ṛgveda, 4, 58: 7). divira- «دبیر»(Monier Williams, 1872: 417)از فارسی باستان*dipī.bara-، در اصل به معنی «کتیبهبر»، ازdipī- «کتیبه» (Kent, 1953: 184)که خود دخیل ازtuppiایلامی و آن نیز برگرفته ازdup- سومری است.143): (Sjoberg, 1998 tisró vắca úd īrate divira racayati. چندین حرف بیان شد و دبیر نوشت. (Ṛgveda, 2, 29: 9) karşa- «یکی از واحدهای وزن» (Monier Williams, 1872:210)از فارسی باستان:(Kent, 1953: 180) karša- dŗtim sú karşa víşitam nyàñcam samắ bhavantūdváto nipādắh بگذارحفرههاوارتفاعاتدرسطحیکسانیباشند(زمین را مسطّح کن)(Ṛgveda, 83,7:5). khola-«خـود, کلاه خود» (Monier Williams,1872: 277)از فارسی باستان (Kent, 1953: 179) xaudā- ، قس اوستایی(bartholomae, 1904: 532) xaoδa- kşétrād khola apaśyam ắyudhā mímānam. شروع به پرتابسلاحها وکلاهخودشاز محلّ سکونتش کرد(Kādambari, ν :1082) lipī-«کتیبه،نوشته، خط»(Monier Williams, 1872: 867), از فارسی باستانdipī- «کتیبه» که، چنان که گفته شد، دخیل ازایلامی tuppiو آن نیز برگرفته ازdup- سومری است؛ dívā vibbhắ níśā prabhắ bhắs kārá ánta án anta ādí bahúlípi líbi balí bhákti. با سرودها و نوشتههای ستایشگر از گذرگاه درخشان به بیراهه نخواهد رفـت. ( Panini Ashtadhyayi, 3, 2, 21) paryāna- «زین» (Monier Williams, 1872: 547), از ایرانی باستان*pari.dāna-، قس فارسی پالان (دهخدا, 1377, مدخل پالان). sā yathā srutir añjasāyany evam abhiplavah şaļahah svargasya lokasyātha yathā mahāpathah paryāna evampŗşţhyah şaļahah svargasya lokasya. و بعد از مراسم 6 روزه ی سدهه از مسیری بلند، نخست ما به بهشت خواهیم رفت و بر عالی ترین مسند تکیه خواهیم زد.(Ṛgveda, Aitareya-Brāhmata, 4, 17: 8) ارتباط زبان های ایرانی و هندی در دوره ی میانه: ورود واژههای ایرانی به زبانهای هندی، حتّی پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی 330)قم) و در زمان رواج زبانهای ایرانی میانه و هندی میانه، همچنان ادامه داشت. برای نمونه میتوان به برخی از واژههای دخیل ایرانی در کتیبههای آشوکا (پادشاهی: حدود 269-232 قم)، بهخصوص در صخرهنبشتههای شاهبازگرهی(Shāhbāzgaŗhī)و مانسهرا(Mānsehrā)اشاره کرد که به زبان گاندهاری، از زبانهای هندی میانه شمال غربی و به خط خروشتی(Kharoşţhī-)است (رضایی باغبیدی،1381: 69) در این صخرهنبشتهها، واژه ی ایرانیشدهdipī-به صورتهای dipiوlipi «نوشته، متن» آمده است. اِبدال dبه l در این واژه تحت تأثیر ریشههای هندیlip- «اندودن» وlikh- »نوشتن» (Mayerhofer, 2001: 443), بوده است. در این متون، حتّی گاه به جای ریشه ی هندیlikh- از معادل ایرانی آنnipiš- «نوشتن» (same author, 1996:370)استفاده شده است. واژههای دخیل ایرانی را، حتّی چند قرن بعد، در کتیبههای کروراینه(Kroraina) که به قرن سوم میلادی تعلّق دارد و به خطّ خروشتی نوشته شده نیز میتوان یافت. برخی از این واژهها عبارتاند از: aśpista-«اسپست، شبدر» (MonierWilliams,1872:108), قس فارسی میانه(Makenzie, 1971: 10)aspast، فارسی نو اسپست(دهخدا، 1363: مدخل اسپست)، در اصلبه معنی«خوراک اسب»، از ترکیب واژههای ایرانیباستان*aspa- ««اسب»و*asti-« خوراک» (از ریشه*ad- «خوردن»، اوستایی: ad- «خوردن» (Bartholomae, 1904: 55). vasyan ca nrnam manah eda esti aśpista viganayya. زمـانـی کـه او نزدیـک میشـد، پشتــه ای از اسپست در آنجـا بــود. (Rummindei MinorPillar Edict of Asoka, 3). načīra- «نخجیر، شکار»(Mayerhofer, 2001: 284), قس فارسی میانه زردشتی و پهلوی اشکانی: naxčīr«شکار»(Boyce, 1977: 61)(Makenzie, 1971:110)؛ فارسی میانه مانویnahčihr «شکار» (Boyce, 1977: 61)، سغدی ngšyr« شکار» (قریب, 1374: 248)؛ احتمالاً از ایرانی باستان*naxu.sčŗya- «شکار نخست، شکار برتر» yahi eda načīra atra esati pratha هنگامی که آن شکار به آنجا رسید (Kahaum Pillar Inscription of the TimeofSkandagupta:8) در دوران ساسانیان به دلیل ورود بسیاری از کتاب های هندی به ایران از جمله: کتابهای مربوط به پزشکی، ستارهشناسی، حرکت، زمان، مکان، جوهر، آفرینش، فساد، تغییر عَرَض، منطق و صنایع و ترجمه ی آن ها به زبان فارسی میانه و پیدایش مانویّت در قرن سوم میلادی و نفوذ تدریجی آن در آسیای مرکزی و دیگر سرزمینهای شرقی که زبانهای ایرانی میانه غربی، یعنی پهلوی اشکانی و فارسی میانه نیز که از زبانهای مهم آیینیِ مانویان شده بودند، در تماس با زبانهای هندی قرار گیرند، سبب شد که در این زمان بیشتر واژهها از زبان هندی وارد زبان فارسی شود. (رضایی باغ بیدی، 1381: 67) بدون شک، برخی از واژههای ایرانی میانه ی غربی نیز به زبانهای هندی راه یافته بود. در برخی از متون سنسکریت، واژههایی ایرانی یافت میشود که دقیقاً مشخّص نیست از چه زمانی به سنسکریت وارد شدهاند. البته، بسیاری از این واژهها در متون متأخّر سنسکریت به کار رفتهاند و به احتمال قوی، دخیل از فارسی دری هستند؛ امّا از آنجا که این دسته از واژهها، تفاوت چندانی در فارسی میانه و فارسی دری ندارند، شاید بهتر باشد آن ها را واژههای دخیل ایرانی غربی در سنسکریت بنامیم. برخی از این واژهها عبارتاند از: bāliša- «بالش» (Monier Williams, 1872: 682), قس فارسی میانهbāliš(Makenzie, 1971: 50) ya. pre.khe pre.khayanta uta pramŗśanti bālišó. کسی که در حین تاب خوردن در تاب به بالش تکیه داده بود. (Mundaka-Upanisad, 3, 2, 10) gajña- «گنج» (Monier Williams, 1872: 278), قس فارسی میانهganj(Makenzie, 1971: 76), فارسی میانه مانویganz (Boyce, 1977: 42) nūnam tad asya hinoti maho ganja. او همین الآن گنج بزرگ را فرستاد .(Kalidasa, Kumarasambhava, 2: 31) mihira- «مهر، خورشید» (Monier Williams, 1872: 780), قس پهلوی اشکانی ترفانی:mihr(Boyce, 1977: 59) ، فارسی میانه: mihr(Makenzie, 1971:107) ahar yac chukram jyotişo janiş ţa-adhā mihro vi vasantuv ariprāh بدانجهتکهروشنایی روز از خورشید استبگذارید نورشساطع شود. (Mantra-Brahmana, 2, 6, 2) mocika- «کفشدوز، کفاش» (Monier Williams, 1872:785), قس فارسی میانهmōzag « «موزه، کفش» (Makenzie, 1971: 109), فارسی دری: موزه «کفش» (دهخدا، 1377: مدخل موزه). kitiyāś ataparvanā sahasrākşena carmanā tīkşnābhir abhribhir vayam nir ajāmah mocikah. با سلاحی از صد گره، با هزاران چشم پنهان (تور) و با پیلهای تیز کفشدوز را بیرون کردند. (Vaitana-Sutra, 6: 21) şāha- «شاه» (Monier Williams, 1872: 1010) قس پهلوی اشکانی و فارسی میانه šāh (Makenzie, 1971: 140). iyam şāhaya rāşţriy etiy agre شاه ایستاده بود. (Atharva Veda-Paipalada ,5,2:1) kharbūja- «خربوزه، خربزه» (Monier Williams, 1872: 275), قس فارسی میانه xarbūzag(فرهوشی، 1346: 163). te asmai sarve ghŗtam ūrjam duhānā kharbūjam, همه ی آن ها، تغذیههای خربزهراتقدیم کردند (Atharva Veda-Paipalada: 5, 6, 1) فروپاشیِ امپراتوری ساسانی و اوضاع و احوال اجتماعیِ آن زمان موجب مهاجرتِ عدّهای از ایرانیان به هند و سبب آشناییِ بیشتر هندیان با سنّت و فرهنگ ایرانی و زبان فارسی شد.(بویس، 1384/1977: 193) نفوذ ایرانیها به سند و رفت و آمد کاروانهای بازرگانی، لشکرکشیها و مهاجرتها از سدهی سوم هجری به بعد بین ایران و هند از جمله مستندات تاریخی است. زرتشتیان، از مهمترین اقلیّتهای دینی هند هستند که به پارسی معروفند و طی بیش از پنج سده ی اولیه ی حمله ی اعراب به ایران، از ایران به هند مهاجرت کردهاند و بیشتر در مناطق مختلف گجرات و مهاراشترا به مرکزیّت بمبئی اقامت دارند؛ امّا جمعیت آنان کمتر از۲۰۰ هزار نفر است.(همان: 58) اولین تماس اسلام با آسیای جنوبی، سال 711م. است که مسلمانان تا کناره ی رود سند که هم اکنون در پاکستان است، پیش آمدند. در قرن 10م. و در اوایل سده ی 5 هجریسلطان محمود غزنوی منطقه ی پنجاب را تصرّف کرد و بارها به شمال هند حمله کرد.(باسورث،1378/1973: 1021) تا قرن 13 تاخت و تازهای زیادی از سوی ایران و آسیای مرکزی به هند صورت میگرفت؛ امّا چندان ماندگار نبودند تا این که در این زمان مسلمانان، شهر دهلی را تصرّف کردند و اولین حکومت مسلمانان، به نام دوران سلطنت یا غلامان مسلمان را بنیان گذاشتند و اسلام رسماً بر هند حاکم شد.(جلالی نائینی 1375: 37) زبان فارسی با آمدن سپاهیان غزنوی در شبه قاره گسترش یافت. البته بزرگانی چون هجویری، خواجه معین الدّین چشتی، شیخ بهاءالدّین زکریا مولتانی، سیداشرف جهانگیر سمنانی، سیدعلی همدانی و... سهم بسیار زیادی در گسترش اسلام و زبان فارسی در سرزمین هندوستان داشتند.(فلاح، 1388: 134) حکومت پادشاهان مسلمان، به ویژه شاهان ایرانی نژاد در سراسر شبه قاره را هم نباید از یاد برد؛ زیرا آنان با حمایت و پشتیبانیِ فراوان خود از علما، دانشمندان، سرایندگان، ادیبان، هنرمندان و سایر فرهیختگان، موجب شکوفایی و ارتقای زبان فارسی شدند. اقامت مسلمانان فارسی زبان مهاجر، به همزیستی جوامع فارسیزبان در کنار دیگر جوامع زبانی رایج در آن خطّه انجامید و به تدریج با برتری فارسیزبانان بهویژه در طبقهی حاکم، فارسی را به یک زبان رسمی تبدیل کرد؛ همچنان که هندی زبان رایج میان مردم بود, به این ترتیب زبان فارسی طی سدههای متمادی در مجاورت زبانهای رایج مناطق شمالی هند قرار گرفت.(مجتبایی،1363: 41) ارتباط زبانهای ایرانی و زبانهای هندی در دوره ی نو: در سال ۱۵۲۶ «بابُر» از نوادگان تیمور بر هند تسلط یافت و سلسله ی گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند را بنیان گذاشت. این سلسله از ۱۵۲۶ م تا ۱۸۵۷ م در بخش بزرگی از شبه قاره ی هند فرمانروایی کرد. حکمرانان این سلسله به تدریج تمامی شبه قاره را تحت فرمان گرفتند. اکبرشاه امپراتور بزرگ این سلسله را که سیاست مدارا با غیر مسلمانان هندی را درپیش گرفت، بزرگترین و مقتدرترین پادشاه هند میدانند؛ امّا پس از مدّتی بخشهایی از جنوب هند از اختیار آنان خارج شد.(شیمل، 1386/2004: 55) این دودمان آخرین دوران طلایی امپراتوریهای اسلامی به شمار میرود و در نیمه ی سده ی۱۷ م. و در زمان شاه جهان، بزرگترین و ثروتمندترین امپراتوری جهان بود. در سال ۱۷۳۹ م. با حمله ی نادرشاه افشار به هندوستان، مقدّمات انقراض این امپراتوری فراهم شد و در سال ۱۸۵۷ پس از سالها نبرد، سرانجام کمپانی هند شرقی توانست این امپراتوری را منقرض کرده و سرزمینهای آن را تصرّف کند. زبان فارسی 8 قرن پیش وارد هند شد، ۷۰۰ سال بر تارک اندیشه، روابط، سیاست، اقتصاد و فرهنگ مردم هند حاکمیّت داشت. به گونهای که کلیّه ی آثار مهم فرهنگی، مذهبی، سیاسی، ادبی، مکاتبات، اسناد شخصی و دولتی و احکام قضایی هند به زبان فارسی نوشته میشد و مدتها این سرزمین، مهد پرورش شعر و ادب فارسی بود. هم اکنون آثار گرانبها و نسخ خطّی بسیار ارزنده ی موجود در هند حکایت از این واقعیّت دارد. هنوز فرهنگ دوستان و ادب پروران و اندیشمندان هنددر تلاشهستند تا اینگنجینه ی گرانبهای فرهنگی را حفظ و گسترش دهند. واژگانی که در طول این 700 سال از زبان فارسی وارد زبان هندی شدند، آنچنان تعدادشان زیاد است که نیازمند تدوین یک فرهنگ وامواژههای زبان فارسی در زبان هندی است. شمار این واژگان بیش از 700 واژه است؛ البته شمار بسیاری از واژگان عربی هم از طریق زبان فارسی وارد زبان هندی شده است که با به شمار آوردن این واژگان، شمار واژگانی که از زبان فارسی وارد زبان هندی شده اند، بیش از 1800 واژه خواهد شد. در این اینجا از شمار فراوان این واژگان فارسی نو که به زبان هندی راه یافتهاند و امروزه در فرهنگهای هندی به چشم میخورد، به ذکر چند مورد بسنده میکنیم که ضمن ذکر تلفّظ هندی اجمالاً به تحوّل معنایی و ریشه شناختی آن ها در زبانهای ایرانی و نیز سانسکریت میپردازیم تا نشان دهیم که ریشه ی همه ی آن ها، ایرانی بوده است. استخراج واژگان فارسی رایج در زبان هندی براساس واژهنامهAdarshhindishabdkosh که یکی از معتبرترین واژه نامه های هندوستان است، صورت پذیرفته است. آیین : رسم و روش، قاعده و قانون، دین، شعائر، آداب ملی، زیور (دهخدا, 1377: مدخل آیین), [تلفّظ هندیāin:] (Pathak, 1984: 53), فارسی میانه*aδēn< ایرانی باستان: -dayna-ā*؛ مرکب از ā (پیشوند) و *dayanaمشتق از ریشه *day-«دیدن و نگریستن» اوستایی: day- «دیدن» (Bartholomae, 1904: 684)؛ قس فارسی میانهwēnē «روش، رسم، قاعده»(Makenzie, 1971: 71) , فارسی میانه ترفانی : wēnē (Boyce, 1977: 21), پهلوی اشکانی: aβδēn«آیین»(same author,5), سغدی: ›yn›kβδ "نوع، گونه (قریب, 1374: 100). در مورد ارتباط معنایی بین آیین (به معنی دین و شریعت ) و دیدن، قس اوستایی: daēnā-«کیش، شریعت، مذهب»(Bartholomae, 1904: 685)(< فارسی: دین) که مشتقی است از ریشه ی هندواروپایی: *dhei(ə)-«دیدن، مشاهده کردن، نگریستن»(Pokorny,2007:655) (< قس سانسکریت: dhyāti «می اندیشد.»(Mayerhofer, 1986: 314) آزاد :[āzād]یله، رها، بی قید،؛ نجیب، شریف (دهخدا, 1377: مدخل آزاد), تلفّظ هندی: āzād.(Pathak, 1984: 49)فارسی میانه: zādā > (Makenzie, 1971: 48) ایرانی باستان: *ā-zāta-؛ لغت یاد شده ایرانی باستان مرکّب است از ā* (پیشوند) و *zāta- (صفت مفعولی) از ریشه zan- «زادن» قس اوستایی: sna-ā(Bartholomae, 1904:1659) «نجیب، شریف» (*ā-zāta >) فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی: zādā «آزاد؛ نجیب»(Boyce, 1977: 21)سغدی: ›ztyy «آزاد ، رها» (قریب, 1374: 93)، سکاییāysāta- :«نجیب، شریف» (> پهلوی اشکانی)، azatel «آزاد کردن» (>گرجی: aznaur > ایرانی؛ قس فارسی میانه: āznāwar «شریف، نجیب»> *āzna-؛ اوستایی: sna-ā) (Baiely, 1979: 19) آسمان: [āsemān / āsmān] فضایی که بالای سر ما امتداد دارد، فلک، گردون مقابل زمین؛ سقف (دهخدا, 1377: مدخل آسمان). تلفّظ هندی:āsamān (Pathak, 1984: 41),فارسی میانه: asmān«آسمان»(Makenzie, 1971: 43) > فارسی باستان: asmānam که حالت مفعولی است از asman- «آسمان» (Kent, 1953: 174)؛ قس اوستایی:asman-«سنگ ؛آسمان»، asmana- «سنگی، از سنگ»(Bartholomae, 1904: 220),سنسکریت: śman-á «سنگ؛ آسمان» (Mayerhofer, 1992: 61)؛ فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی: āsmān«آسمان»(Boyce, 1977: 15) ابر: [abr] توده ی بخار آب در جو (دهخدا, 1377: مدخل ابر)؛ تلفّظ هندی abr (Pathak,1984: 16),فارسی میانه: abr «ابر»(Makenzie, 1971: 31) > ایرانی باستان *abra-«ابر» قس اوستایی: auura-«ابر؛ باران»(Bartholomae, 1904: 177) ، فارسی باستان در متون یونانی ›βρο- (Mayerhofer, 1984: 32), سنسکریت: -abhrá«ابر، میغ، مه«(same auther,. 33) آسی: arv«آسمان», بلوچی: haur«باران», کردی: awr و aur و haur«ابر» (حسن دوست, 1389: 24). تلخ [talx]چیزی که دارای مزه ی ناگوار و غیر مطبوعی باشد. (دهخدا, 1377, مدخل تلخ),. تلفّظ هندی:talkhi(Pathak, 1984: 312), فارسی میانه: taxl (Makenzie, 1971: 146)> ایرانی باستان: *taxra- (سنسکریت: takrá- «دوغاب», این واژه به صورت thr وارد فارسی میانه شده است. 611)(Mayerhofer, 1992:, پهلوی اشکانی: taxl :( Boyce, 1977: 88), سغدی: trx›k (قریب, 1374: 391), خوارزمی: txrk «گزنده», پشتو: tarxa (حسن دوست, 1309: 412) جگر[jigar]:جزئی است از اجزای بدن انسان و حیوان که در داخل شکم است و متّصل به دل و شش(دهخدا, 1377: مدخلجگر) تلفّظ هندی:jigar(Pathak,1984:277), فارسیمیانه: yakar (فرهوشی, 1346: 305)> ایرانیباستان: *yākara-,اوستایی: yākar- «جگر»(Bartholomae,1904:1281),سنسکریت: yákŗt-«جگر»(Mayerhofer, 1996:391) , ختنی: gyāgarrā >*yākŗt-«جگر»(Bailey, 1979: 83) داماد [dāmād] : شوهر دختر (دهخدا, 1377: مدخل داماد). تلفّظ هندی: dāmād (Pathahk, 1984: 289) فارسی میانه: dāmād«داماد»(Makenzie, 1971: 61) , پهلوی اشکانی:zāmād «داماد» (Boyce,1977:103), اوستایی:zāmāar- «شوهر دختر» (Bartholomae,1904:1350),سنسکریت:jāmātar- «شوهردختر» (Mayerhofer,1992: 552),سغدی: z›mt›k «داماد» (قریب, 1374: 454), خوارزمی: z›m›96d. «داماد» (حسن دوست, 1389: 529) گردن : [gardan]بخشی از بدن جانداران که سر را به تنه وصل می کند. (دهخدا, 1377: مدخل گردن) تلفّظ هندی: gardan(Pathahk, 1984:330)فارسی میانه: gartan«گــردن» (Makenzie,1971:77)، اوستــایی: garəmān-«گـردن» (Bartholomae, 1904: 515) ، سنسکریت: gala-«گردن» (Mayerhofer,1992:476)، سغدی: grδ›k«گردن» (قریب، 1374: 169) ، ختنی: gadaa >*garta-ka-«گـردن» (Bailey, 1979: 78)، خوارزمی: grδk«گردن» (حسن دوست، 1389: 399)
نتیجه گذشته از آن که زبانهای ایرانی و زبانهای هندی، هر دو از زبانهای آریایی هستند؛ یعنی پیشینه ی مشترکی دارند، پیشینه ی ارتباط آن ها به سده ی 6 ق. م. برمیگردد. در دورههای پس از میلاد هم به سبب ورود بسیاری از کتابهای هندی در زمینههای مختلف به ایران، ارتباط بین زبانهای ایرانی و هندی حفظ شد. در دورههای بعد به خاطر تسلّط سلسلههای ایرانی فارسی زبان بر آن منطقه، نه تنها ارتباط بین زبانهای ایرانی و هندی تداوم یافت؛ بلکه بیشتر شد و زبان فارسی قرنها زبان رسمی سرزمین هندوستان بود. پیامد این ارتباط ژرف و طولانی، تأثیر این دو زبان بر همدیگر است. این تأثیرات باعث میشود که این دو زبان، عناصری را از همدیگر قرض بگیرند. قرضگیری زبانی بیشتر در حوزه ی واژگانی رایج است. زبان هندی طی این ارتباط طولانی خود با زبان فارسی، واژگان بسیاری را از زبان فارسی قرض گرفته است. در دورههای باستان و میانه، شمار واژگان وارد شده از زبان فارسی به زبان هندی در مقایسه با دوره ی نو بسیار انگشت شمار است؛ ولی در دوره ی نو تعداد بسیار زیادی از واژگان زبان فارسی در زبان هندی یافت میشود. نتیجهای که از این بحث حاصل میشود این است که پیشینه ی ورود واژگان زبان فارسی به زبان هندی به دوره ی هخامنشیان در سده ی ششم قبل از میلاد بازمیگردد. این ارتباط در طول 2500 سال ادامه پیدا میکند. هر اندازه که ارتباط بین دو زبان بیشتر میشود، تعداد واژگان به وام گرفته شده فزونی مییابد تا آن اندازه که امروزه بیش از 700 واژه فارسی در زبان هندی کاربرد دارد.
| ||
مراجع | ||
منابع
1- ابوالقاسمی. م، تاریخ زبان فارسی، تهران: انتشارات سمت، 1383. 2- اشمیت.ر، راهنمای زبان های ایرانی ج ۲، مترجم: آ بختیاری و دیگران، تهران: انتشارات ققنوس، 1383. 3- باسورث. ا، تاریخ غزنویان، ترجمه ی محمد مقدم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378. 4- بویس. م، زردشتیان، باورها و آداب دینی آن ها، مترجم: بهرامی، عسگر، تهران: انتشارات ققنوس، 1384. 5- تونکی. آ، ماوراءالنهری. ا، دانشنامه زبان و ادب پارسی در شبه قاره، جلد اول، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1384. 6- حسندوست. م، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، زیر نظر بهمن سرکاراتی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1383. 7------------ ، فرهنگ تطبیقی-تطبیقی زبانها و گویشهای ایرانی نو, تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1389. 8- جلالی نائینی. م، هند در یک نگاه، تهران: انتشارات شیرازه، 1375. 9- دهخدا. ع، لغت نامه دهخدا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377. 10- راشد محصل. م، راهنمای زبان سانسکریت، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1389. 11- رضایی باغ بیدی، ح، تاریخ زبان های ایرانی،تهران، مرکز دایرﺓ المعارف بزرگ اسلامی, 1388. 12--------------- ، «روابط متقابل زبانهای ایرانی و هندی میانه و باستان»، نامه فرهنگستان، ش 20: صص 65-75، 1381. 13- سرکاراتی. ب، «شیرین سخن، پیشینه هندواروپایی یک اصطلاح شاعرانه»، ویراستار: بهمن سرکاراتی، سایههای شکار شده (مجموعه مقاله)، تهران: انتشارات طهوری، 1378. 43-64. 14- شیمل. آ ، در قلمرو خانان مغول، مترجم: نجد سمیعی، فرامرز، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1386. 15- فلاح. م، «جایگاه فرهنگ و زبان فارسی درهند»، مجله ی مطالعات ملی، ش 38: صص127-152، 1388. 16- قریب. ب، فرهنگ سغدی، تهران: فرهنگان، 1374. 17-گرشویچ. ا، تاریخ ایران کمبریج، دوره هخامنشیان، مترجم: ثاقبفر، مرتضی، تهران: انتشارات جامی، 1385. 18- مجتبایی. ف، «ملاحظاتی درباره اعلام کلیله و دمنه، مجله زبانشناسی، شماره 2: صص 30-49، 1363. 19- مدرسی. ی، درآمدی بر جامعهشناسی زبان، تهران: مؤسّسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368. 20- مشکاتی. ب، جهترمل، دانشنامه ی زبان و ادب پارسی در شبه قاره، جلد دوم، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1387. Refrences
1-Abolghasemi. M, Tarikh-e-zaban-e-farsi, Tehran, SAMT, 2004.
2-Bailey. H. W, Dictionary of KhotanSaka, Cambridge: Cambridge University Press. 1979.
3-Bartholomae. Ch, AltiranischesWőrterbuch, Germany: Strassburg, 1904.
4-Bosworth. A, history of Ghaznavids, translated into Persian by: Mohammad Moghadam, Tehran: Amir Kabir. 1999.
5-Boyce, M, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, translated into Persian by: AsgharBahrami, Tehran: Gognus. 2005.
6-------------, A Word list of Manichean Middle Persian and Parthian, ActaIranica 9a, Leiden: Diffusion E.J. Brill. 1977.
7-Bryant, Edwin, the Quest for the Origins of Vedic Culture, London: Oxford University Press. 2001.
8-Burrow. T, The Sanskrit Language, Delhi:MotilalBanarsidass. 2001.
9-Dehkhoda. A, Loghatnāmeye-Dehxodā, Tehran, Tehran University Press.1998.
10- The Encyclopædia Britannica, Macropædia, vol 9,London: Encyclopædia Britannica, Inc. 2007.
11- Fallah. M, Jayegah-e-farhang va zaban-e-farsi dar Hend, Majaleye MotāleātMelli, Nu 38, 2009, pp: 127-152.
12- Gerschevitch. I, the Cambridge History of Iran, The Median and Achaemenids period, translated into Persian by MortezaSaghebfar, Tehran, Jami Publication. 2006.
13- Gharib. B, Farhang-e soghdi, Iran, Tehran,Farhangan Publication. 1995.
14- Gumperz. J. John & Gumperz. Cook. Jenny, “Studying language, culture, and society: Sociolinguistics or linguistic anthropology?”Journal of Sociolinguistics 12(4),2008,pp 532–545.
15- Hassandust. M, Farhang-e rishe shenakhti ye zaban-e-farsi, supervisor: BahmanSarkarati, Tehran, Academy of Persian Language and Literature. 2004.
16- -------------, Farhang-e tatbighi-ye-zaban ha va guyesh-ha-ye-Irani-ye-now, Tehran, Academy of Persian Language and Literature, 2010.
17- Hopkins, J. Daniels(ed), Merriam-Webster's Geographical Dictionary, 3rd rev, London: Merriam-Webster Inc. 2001.
18- Jalali. Naeini. M, India at a glance, Tehran:Shiraze Publication. 1996.
19- Kellens. J, “Le mot «aryen»ou le fantasmecontrel`analyse`, Bulletin de la classe des letters de l`Académieroyale de Belgique , 1/6, 2003, pp, 99-112.
20- Kent. R. G, Old Persian Grammar, New Haven: American Oriental Society. 1953.
21- Lubotsky. A, Atharvaveda-paipalāda, Kānda Five, Text, Translation, Commentary, Cambridge, Harward University, 2002.
23- Makenzie, D. N, A Concise Pahlavi Dictionary, London: Oxford University Press.1971.
24- Mallory. J. P, Adams. Q. Douglas, the Oxford introduction to Proto-Indo-European and the Proto-Indo-European world, London: Oxford University Press. 2008.
25- Mayerhofer. M, EtymologischesWörterbuch des Altindoarischen (EWAia), Heidelberg. 1992-2001.
26- Meshkati. B, Danesh name-ye zaban va adab-e parsi dar shebhe gharre, Tehran, Academy of Persian Language and Literature. 2008.
27- Modarresi. Y, dar, amadi bar jame,e shenasi-ye-zaban, Tehran, Institute of Cultural Researches and Studies. 1989.
28- Mojtabaei. F, Molahezati dar bare-ye- ,a,lam-e-kalile va demne, Majaleye Zabānšenāsī, Nu 2, 1984, pp: 30-49.
29- Monier Williams. M. A, Sanskrit English Dictionary, Oxford, Oxford University Press. 1992.
30- Parpola. A, ‘Pre-Proto-Iranians of Afghanistan as initiators of ŚāktaTantrism: on the Scytians/Saka Affiliation of the Dāsas, Nuristanis and Magadhans’, Iranica Antiqua XXXVII, PP 233-324. 2004.
31- Pathak. R. C, Adarsh Hindi shabdkosh, Delhi: Bhargava. 1984.
32- Pokorny. J, Proto Indo-European Etymological Dictionary, Revised by Authors, Leiden, Indo-European Language Revival Association, 2007.
33- Rashedmohassel. M, Rahnoma-ye-zaban-e-sansknit, Iran, Tehran, Institute of Humanities and Cultural Studies. 2010.
34- Reza,i Baghbidi. H, Tarikh-e zaban-ha-ye Irani, Tehran, Islamic Encyclopedia Center, 2009.
35- -------------------Ravabet-e-motaghabel-e-zaban-ha-ye-Irani va hendi-ye-miyaneh va bastan, NāmeyeFarhangestān. Nu 20, 2002, pp: 65-75.
36- Salomon. R, Indian Epigraphy, Oxford, Oxford University Press. 1998.
37- Sarkarati. B, »šīrīnsoxan« , history of an Indo-european poetic idiom, Editor: BahmanSarkarati, »Sāye-hāyeŠekār-šode« (Paper Collection), Tehran, 1999, pp 43-64.
38- Schimmel. A, The Empire of the Great Mughals: History, Art, and Culture, translated into Persian by Faramarz Najd Samiei, Tehran, Amir Kabir. 2004.
39- Schmitt. R, “Die altpersischenInschriften der Achaimeniden,” Deutsch: Reichert Verlag Wiesbaden. 2009.
40- --------------, Compendium LinguarumIranicarum, translated into Persian by: RahmanBakhtiari& Co, Tehran, Gognus, 2004.
41- Simpson. Andrew, Language and national identity in Asia, London: Oxford University Press. 2007.
42- Sjoberg, A. R, the Sumerian Dictionary, Pennsylvania, Univ of Pennsylvania Museum, 1998.
43- Trubachov. Oleg. N., Indoarica, Moscow: Nauka. 1999.
44- Tunki. A, Mavaraonnahri. A, Encyclopedia of Persian language and literature in subcontinent, Vol I, Tehran, Academy of Persian Language and Literature. 2005.
45- Weber. A, The history of Indian Literature, London: Kegan Paul Trench Trubner And Company Limited. 1882.
46- Witzel. M, Autochthonous ‘Aryans? The Evidence from old Indian and Iranian texts’, Electronic Journal of Vedic studies, 7/3, 2001, pp. 1-93. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,896 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,605 |