تعداد نشریات | 26 |
تعداد شمارهها | 552 |
تعداد مقالات | 5,709 |
تعداد مشاهده مقاله | 7,969,979 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,353,034 |
تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش خودناتوان سازی تحصیلی دانش آموزان پسر مدارس راهنمایی شبانه روزی شهرستان بوکان در سال تحصیلی 91- 90 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجله مطالعات روانشناسی تربیتی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 10، شماره 18، پاییز 1392، صفحه 83-102 اصل مقاله (255.84 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22111/jeps.2014.1848 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سید عدنان حسینی؛ حسین سلیمی؛ علی عیسی زادگان ![]() | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مدرس مدعو گروه علوم تربیتی دانشگاه پیام نور بوکان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان پسر مدارس راهنمایی شبانهروزی شهرستان بوکان سید عدنان حسینی*، حسین سلیمی** و دکتر علی عیسی زادگان*** چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان راهنمایی پسر مدارس شبانهروزی بود که درسالتحصیلی 91-90 در شهرستان بوکان، مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور 32 نفر انتخاب و بهعنوان نمونه منظور گردیدند. روش تحقیق دراین مطالعه، از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل بود و از مقیاس خودناتوانسازی به عنوان ابزار پژوهش استفاده گردید. روش مداخله، براساس الگویی بود که لوپز و اسنایدر درسال (2003) ارائه نمودند. این برنامه طی 8 جلسة90 دقیقهای و در مدت 8 هفتة متوالی به دانشآموزان ارائه گردید. بدین منظور نمونة تحقیق به صورت تصادفی در 2 گروه 16 نفری (یک گروه آزمایشی و یک گروه گواه) گمارده شدند. گروه آزمایشی، تحت آموزش شناختی ارتقاء امید قرار گرفت، درحالیکه گروه گواه در معرض هیچ مداخلهای قرارنگرفتند. دادههای بهدست آمده با استفاده از آمار توصیفی (میانگین، انحرافمعیار) و آمار استنباطی (آزمون کوواریانس) بوسیلۀ نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس و در سطح 05/0> pبرای گروه وابسته بهمنظور تعیین اثر بخشی آموزش شناختی ارتقاء امید، نشان داد که این کاربندی توانسته است بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب بهبود وضعیت انگیزشی دانشآموزان شده و در ضمن کاهش خودناتوانسازی تحصیلی، سطح امید آنان را نیز بهبود بخشد. با توجه به یافتة حاضر، پیشنهاد میشود برنامة آموزششناختی ارتقاء امید، به عنوان بخشی از برنامههای آموزش ضمن خدمت مشاورین مدارس قرار گیرد. واژههای کلیدی: آموزش شناختی امید، خودناتوانسازی تحصیلی، مدارس شبانهروزی. * دانشجوی دکتری روانشناسی تربیتی دانشگاه تبریز و مدرس مدعو دانشگاه فرهنگیان سنندج adnan1671@gmail.comEmail: ** دانشجوی دکتری دانشگاه لرستان و مدرس مدعو دانشگاه پیام نور بوکان *** دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه ارومیه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
واژههای کلیدی: آموزش شناختی امید؛ خودناتوانسازی تحصیلی؛ مدارس شبانهروزی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تاریخ دریافت مقاله: 9/3/92 تاریخ تصویب مقاله: 26/7/92
تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان پسر مدارس راهنمایی شبانهروزی شهرستان بوکان
سید عدنان حسینی*، حسین سلیمی** و دکتر علی عیسی زادگان***
چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان راهنمایی پسر مدارس شبانهروزی بود که درسالتحصیلی 91-90 در شهرستان بوکان، مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور 32 نفر انتخاب و بهعنوان نمونه منظور گردیدند. روش تحقیق دراین مطالعه، از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل بود و از مقیاس خودناتوانسازی به عنوان ابزار پژوهش استفاده گردید. روش مداخله، براساس الگویی بود که لوپز و اسنایدر درسال (2003) ارائه نمودند. این برنامه طی 8 جلسة90 دقیقهای و در مدت 8 هفتة متوالی به دانشآموزان ارائه گردید. بدین منظور نمونة تحقیق به صورت تصادفی در 2 گروه 16 نفری (یک گروه آزمایشی و یک گروه گواه) گمارده شدند. گروه آزمایشی، تحت آموزش شناختی ارتقاء امید قرار گرفت، درحالیکه گروه گواه در معرض هیچ مداخلهای قرارنگرفتند. دادههای بهدست آمده با استفاده از آمار توصیفی (میانگین، انحرافمعیار) و آمار استنباطی (آزمون کوواریانس) بوسیلۀ نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس و در سطح 05/0> pبرای گروه وابسته بهمنظور تعیین اثر بخشی آموزش شناختی ارتقاء امید، نشان داد که این کاربندی توانسته است بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب بهبود وضعیت انگیزشی دانشآموزان شده و در ضمن کاهش خودناتوانسازی تحصیلی، سطح امید آنان را نیز بهبود بخشد. با توجه به یافتة حاضر، پیشنهاد میشود برنامة آموزششناختی ارتقاء امید، به عنوان بخشی از برنامههای آموزش ضمن خدمت مشاورین مدارس قرار گیرد. واژههای کلیدی: آموزش شناختی امید، خودناتوانسازی تحصیلی، مدارس شبانهروزی.
مقدّمه
امروزه روانشناسی و بهرهگیری از فنون آن، جایگاه مهمی را در مطالعه و بررسی رفتار و بهبود مشکلات روانشناختی و همچنین روشهای آموزشی ایفا کردهاست؛ اما مهمترین زمینههای کاربردی روانشناسی شاید زمینههایی باشند که با آموزش و پرورش مرتبطاند (دادستان، 1387). در این میان شناخت درمانی بهعنوان رویکردی جدید در روانشناسی بالینی و روانپزشکی، توانسته است توفیقات قابل توجهی را در درمان اختلالات رفتاری و روانی دانشآموزان و دانشجویان به ارمغان آورد.شناختدرمانی، برای درمان نشانهها و رفتارهای غیرطبیعی مورد استفاده قرار میگیرد که بهعلت شیوهی تفکر بیمار درمورد آنها، باقی ماندهاند (گلدر،1381). هدف اصلی در شناخت درمانی، حذف سوگیریها یا تحریفهای فکری است، تا انسانها بهتر عمل کنند. بر این اساس شناختدرمانگرها هدفهایی را برمیگزینند که مشخص و ارجح باشند. این هدفها مؤلفههای عاطفی، رفتاری و شناختی دارند. هرچه هدفها مشخصتر و دقیقتر باشند، انتخاب روشهای تغییر نظامهای اعتقادی و احساسی و رفتاری مراجعان آسانتر میشود (شارف، 1386).در همین راستا آموزش شناختی ارتقاء امید[1]، که در نظریة اسنایدر بکار رفتهاست (اسنایدر، چیونز، و سیمپسون[2]، 1997)، یک ساختار انگیزشی-شناختی است که اخیراً بهعنوان یک نیروی روانشناختی بالقوه، که ممکن است به عنوان یک عامل حمایتی برای نوجوانان در رویارویی با رویدادهای ناسازگار زندگی سودمند باشد، مورد توجه قرار گرفتهاست. نظریۀ امید اسنایدر بر سه مؤلفة مرکزی بنیان گذاشته شدهاست: اهداف، تفکرات گذرگاه[3] و تفکرات عامل[4] (اسنایدر،2009). اسنایدر (2000) در جریان مصاحبههای متعددی که با افراد داشت متوجه شد که اهداف، نقاط پایان و یا زنجیرة عمل ذهنی را ایجاد کرده و مرجع تئوری امید هستند. در واقع عنصر اصلی تئوری امید، داشتن انتظار مثبت در رسیدن به اهدافی است که تصور میشود برای فرد قابل دستیابی هستند (ورمر، 2012). اما اهداف بهینه از دیدگاه اسنایدر باید واجد دو ویژگی اساسی باشند: اولاً باید برای تسخیر ذهن هوشیار افراد به حد کافی ارزشمند بوده، دوماً احتمال دستیابی به این اهداف امیدوارانه درحد متوسط باشد (اسنایدر ،2000). همچنین تفکرات گذرگاه توانایی ادراک شدة فرد برای شناسایی و ایجاد مسیرهایی به سمت هدف است. درواقع تفکرات گذرگاه به این شناخت که فرد مسیرهای محتمل گوناگونی را برای رسیدن به اهداف تعیین شده مدنظر دارد، اشاره میکند (دیو و کینگ[5]،2013). تفکرات گذرگاه اغلب از طریق گفتارهای درونی، از قبیل «من راهی برای انجام این کار پیدا خواهم کرد» نمود پیدا میکند. اغلب افرادی که دارای سطوح امید بالاترند، قادر به تصور چندین گذرگاه مختلف هستند و از تفکر واگرا استفاده میکنند. این راههای چندگانه هنگامی که فرد در راه رسیدن موفقیتآمیز به هدف با مانع یا مشکل مواجه میشود، تعیین کننده هستند (اسنایدر و همکاران، 1991؛ اسنایدر، 1994؛ اسنایدر و همکاران، 1996). آثار سودمند امید، ناشی از توانایی واقعی در ایجاد گذرگاهها نیست؛ بلکه ناشی از این ادراک است که چنین گذرگاههایی در صورت لزوم میتوانند تولید شوند (اسنایدر و همکاران، 1997). در همین راستا تفکرات، عامل مؤلفۀ انگیزشی نظریۀ امید محسوب میشود و به شخص اطمینان میدهد که قادر به شروع و تحمل تلاشهای ضروری برای دنبال کردن گذرگاههای خاص میباشد. تفکرات عامل مستقیماً شناختهای افراد را در مورد توانایی آنها برای شروع و تحمل رفتارهای هدفگرا منعکس میکند و با گفتارهای درونی مانند «من میتوانم این کار را انجام دهم» و «من قصد ندارم متوقف شوم» مشخص میشود (اسنایدر، لاپوینته، کروسون، و ارلی[6]، 1998). بنابراین آموزش شناختی ارتقاء امید، رویکردی است که از این نظریه مشتق شده و بر این هدف استوار است که به درمانجویان کمک کند، تا اهداف روشنی را درنظر بگیرند، گذرگاههای متعددی را برای رسیدن به آنها بسازند، خود را برای پیگیری اهداف برانگیزانند و موانع را به صورت چالشهایی که باید بر آنها غلبه شود، از نو چارچوببندی کنند (اسنایدر، 2000). با اذعان به اینکه داشتن امید سطح بالا با شاخصهای آسیبشناسی روانی همبستگی منفی دارد و نقش مهمی را در تعدیل رویدادهای تنشزای زندگی بازی میکند (اسنایدر ، 2000) و باتوجه به این که اثر بخشی این شیوۀ آموزشی بر سلامت جسمانی و روانی درتحقیقات متعددی ازجمله بر عملکرد تحصیلی بالاتر دانشآموزان (سیاروشی، هیون و دیویس[7]، 2007)، افزایش بهزیستی و سلامتروانی و رفتارهای سازگارانه (رند، مارتین و شای، 2011)، مثبت اندیشی (استفن و اسمیت،2013)، نشانگان افسردگی پایینتر(برندس و همکاران، 2010) و متغیرهای بسیار دیگری تأیید شدهاست؛ در این مطالعه اثر بخشی آموزش شناختی ارتقاء امید بر نمونهای از دانشآموزان راهنمایی دارای نمرات بالا در مقیاس خودناتوانسازی[8] تحصیلی، که یکی از آسیبهای روانی مهم در میان دانشآموزان و تأثیرگذار بر عملکرد تحصیلی آنان است، مورد بررسی قرار گرفته است. خودناتوانسازی از راهبردهای کمتر شناخته شدهای است که برای تبیین شکست بهکار میرود (اسمدروک و همکاران[9]، 2003). این اصطلاح اولین بار توسط برگلاس و جونز[10] (1978) بهکار رفتهاست. بهنظر میرسد این راهبرد برای دستکاری باورهای دیگران بهکار برده میشود (میجلی، آریونکومار و یوردان[11]، 1996). این استراتژی فعال، فرصتها را برای بیرونی جلوه دادن شکست (من در امتحان شکست خوردم؛ زیرا مریض بودم و نتوانستم مطالعه کنم) و موفقیت را برای درونی جلوه دادن (من باهوش هستم و برای امتحان زیاد مطالعه نمیکنم و همیشه هم خوب عمل میکنم) افزایش میدهد (برگلاس و جونز، 1978). اسمدروک و همکاران (2003)، درتحقیقات خود دو نوع راهبرد خودناتوانسازی را مشخص کردهاند. نوع اول توسط اکثر مردم مورد استفاده قرار میگیرد و آن زمانی است که افراد شکست را پیشبینی میکنند و انتظار آن را دارند. این حالت با بیرونی جلوه دادن شکست موجب میشود، تصویر منفی کمتری در شخص ایجاد شود و احساس عدم شایستگی نکند. نوع دوم؛ یعنی خودناتوان سازی رفتاری، شامل الگوهای رفتاریی میباشد که در آن بهانههای روانی- حرکتی برای توجیه شکست، ظاهر میشود. دربارة ساختارهای زیربنایی راهبرد خودناتوانسازی، چندین نظریه وجود دارد که عبارتند از: 1- نظریة خود- ارزشی[12]؛ 2- نظریة هدف[13]؛ 3- نظریة نیاز به پیشرفت[14] 4- نظریة انگیزش اجتنابی[15] (رئیسی، هاشمی شیخشبانی و فاتحیزاده، 1383) و در همۀ این نظریات فقدان تلاش، شاخص مشترک خودناتوانسازها است (اسمیت، هاردی، و آرکین[16]، 2009). تلاش و فعالیت زیاد برای این افراد به مثابة تیغة دو لبه عمل میکند؛ به این معنی که هرچند تلاش میتواند به موفقیت منجر شود، اما از سوی دیگر اگر این تلاشها با شکست مواجه گردد، بر روی احساس خودارزشی فرد، تأثیر منفی میگذارد. دلیل این اثر منفی میتواند این باشد که شکست با وجود کوشش زیاد را احتمالاً به عدم شایستگی و ناتوانی خود نسبت میدهند. تحقیقات مختلف نشان داده اند که استفاده از راهبردهای خودناتوانسازی میتواند هزینههای سنگینی را در دراز مدت برای افراد به بار آورد (چانگ،2010). ازجمله: «عدم اطمینان به خود و تواناییهایشان (برگلاسو جونز، 1978؛ اولسون، پولمان، یوست، لینچ و آرکین[17]، 2000)، نداشتن امید به تکرار موفقیتهای گذشته و عزت نفس پایین (رادولت[18]، 1990)، اعتقاد به ثبات توانایی و غیر قابل تغییر بودن آن (رادولت، 1994)، بهداشت روانی پایین، خُلق منفی، نشانههای مرضی بیشتر و اذعان به مصرف مواد مختلف(زاکرمن، و تیسی[19]، 2005)، عدم خرسندی و رضایت کم از زندگی (کریستوفر، لاسن، ترویسی و پارک[20]، 2007)، بزرگنمایی بیماری و درد (یوزال، و لو[21]، 2010)». علاوه بر این در زمینة تحصیلی نیز نتایج برخی تحقیقات نشان دادهاند که خودناتوانسازها از لحاظ تحصیلی ضعیف هستند (زاکرمن، کایفر و نی[22] ، 1998؛ یوردان[23]، 2004). در برخی دیگر از پژوهشها، محققان به اثر متقابل خودناتوانسازی و عملکرد تحصیلی بر یکدیگر پیبردهاند (زاکرمن، کایفر و نی، 1998). حال با درنظر گرفتن اینکه آثار سودمند سازههای مثبت، از جمله توانایی امید بر سلامت جسمانی و روانی در تحقیقات مختلف تأیید شدهاست (شییر و همکاران، 2001 به نقل از علاء الدینی، کجباف و مولوی، 1387)؛ همچنین با توجه به نتایج تحقیقات مختلف مبنی بر مؤثر بودن انواع مداخلات مثبت برافزایش سطح توانمندیها وکاهش علائم اختلال مراجعین، مطالعة حاضر در پی یافتن پاسخی برای این سؤال است که آیا آموزش شناختی ارتقاء امید، میتواند بر روی خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان راهنمایی پسر مدارس شبانهروزی، تأثیر گذاشته و باعث رفع و یا کاهش این آسیب روانی گردد؟
روش شناسی پژوهش جامعة آماری، نمونه و روش نمونهگیری جامعة آماری این پژوهش، شامل کلیة دانشآموزان راهنمایی پسر مدارس شبانهروزی شهرستان بوکان میباشد که در سال تحصیلی91–90، مشغول به تحصیل بودند. تعداد کل دانشآموزان دورة راهنمایی مدارس شبانهروزی (پسرانه) طی آماری که از ادارة آموزش و پرورش شهرستان بوکان گرفتهشد، 168 نفر بودند که در یک مدرسة شبانهروزی مشغول به تحصیل میباشند. با توجه به این که نمونة مناسب برای مطالعات آزمایشی برای هرگروه، حداقل 15 نفر توصیه شدهاست؛ اما نمونة مورد مطالعه در این پژوهش، برای هر گروه 16 نفر در نظر گرفتهشد. روش نمونهگیری بهصورت روش نمونهگیری تصادفی بود و از تعداد 32 نفر، به صورت تصادفی 16 نفر در گروه آزمایش و 16 نفر در گروه گواه قرار گرفتند.
ابزار اندازهگیری در این تحقیق، از آزمون خودناتوانسازی تحصیلی بهعنوان ابزار گردآوری اطلاعات مربوط به پیشآزمون و پسآزمون استفاده شدهاست. این مقیاس از مجموعه مقیاسهای الگوهای یادگیری سازگار (PALS)[24]، ساختة میجلی و همکاران (2000) گرفته شدهاست. این آزمون در کل، دارای 26 گویه راجع به ادراکات دانشآموزان، ویژگیهای والدین، معلمان و همسایگان میباشد. در مطالعۀ حاضر، از خرده مقیاس خودناتوانسازی تحصیلی استفاده شد. مادههای مقیاس خودناتوانسازی تحصیلی، میزان استفادة دانشآموزان را از راهبردهای خودناتوانسازی نشان میدهد. هر یک از مادهها، راهبردی را منعکس میکند که دانشآموزان با استفاده از آن، عملکرد ضعیف بعدی خود را توجیه میکنند. میجلی و همکاران (2000) پایائی این مقیاس را با آلفای کرانباخ 86/0 گزارش کردهاند. این مقیاس در تحقیق رئیسی و همکاران (1383) اعتباریابی شد که روایی آن برابر 86/0 بودهاست. در پژوهش میجلی و همکاران (1996) روایی این مقیاس از طریق همبسته کردن آن با مقیاس نگرش منفی نسبت به ارزش تعلیم و تربیت 29 /0r=، با مقیاس هدفهای عملکردی 23 /0r= بودهاست. همچنین در تحقیق شکرکن، هاشمی شیخشبانی و نجاریان (1384) کلیة ضرایب همبستگی بین مقیاسهای برگرفته ازPALS با پرسشنامة ملاک در سطح (0001/0>P) معنیدار بودند که حاکی از روایی قابل قبول این مقیاسها است.
شیوة اجرای پژوهش کاربندی پژوهش در این مطالعه عبارت بود از آموزش شناختی ارتقاء امید. برای این منظور، نخست با استفاده از پرسشنامۀ خودناتوانسازی، نمرۀ خودناتوانسازی تحصیلی کلیۀ دانشآموزان تعیین گردید، سپس32 نفر براساس بالاترین نمرههای اکتسابی از پرسشنامۀ خودناتوانسازی، انتخاب شدند و به طریق واگذاری تصادفی، در گروه آزمایش و گروه کنترل قرار گرفتند که گروه آزمایشی طی 8 جلسة 90 دقیقهای به مدت دوماه (هرهفته یک جلسه) تحت آموزش شناختی ارتقاء امید قرار گرفت، تا تأثیر آن بر کاهش خودناتوانسازی تحصیلی مورد بررسی قرار گیرد؛ درحالی که گروه گواه هیچگونه آموزشی دریافت نکرد. درپایان مدت آموزش، پسآزمون شامل آزمون خودناتوانسازی تحصیلی برای هر دو گروه اجرا گردید.
جلسات آموزش جلسة اول: ساختار جلسات و اهداف برنامة آموزشی معرفی و «امید»، بر اساس نظریة اسنایدر تعریف شد. جلسة دوم: راجع به چگونگی رشد امید، ضرورت وجود آن و تأثیر احتمالی امید بر کاهش خودناتوان سازی بحث شد. جلسة سوم: ازهریک از مراجعان خواسته شد تا داستان زندگی خود را به زبان خود برای گروه تعریف کنند. جلسة چهارم: داستان زندگی هر یک از دانش آموزان، براساس سه مؤلفة اصلی نظریة امید اسنایدر (هدف، عامل، گذرگاهها) تبیین شد ومجدداً این داستانها قالببندی شدند. ضمن این که در این مرحله مواردی از امید در زندگی هر یک از اعضا شناسایی گردید و موفقیتهای گذشته بهمنظور شناسایی عامل و گذرگاهها مورد توجه قرار گرفت. جلسة پنجم: از دانشآموزان خواسته شد تا لیستی از اتفاقات جاری و ابعاد مهم زندگی خود فراهم آورده و درجة اهمیت و میزان رضایت خود از هر یک از آنها را مشخص نمایند. جلسة ششم: ویژگیهای اهداف مناسب براساس نظریة اسنایدر مطرح شد و سپس افراد برای تعیین اهداف در هر یک از حیطههای زندگی ترغیب گردیدند. جلسة هفتم: ویژگیهای گذرگاههای مناسب مطرح شد و از دانشآموزان خواسته شد تا برای رسیدن به اهداف تعیین شده، راهکارهای مناسبی بیابند. سپس به آنها آموزش داده شد، تا گذرگاهها را به مجموعهای از گامهای کوچک بشکنند و گذرگاههای جانشین تعیین کنند. جلسة هشتم: راهکارهایی برای ایجاد و حفظ عامل مطرح شد؛ از جمله این که از افراد خواسته شد تا به تمرین ذهنی آنچه که باید برای رسیدن به اهداف انجام داد، بپردازند و در نهایت به آنها آموزش داده شد تا خود یک امید درمانگر باشند و تفکر امیدوارانه را به صورت روزمره بهکار ببرند؛ بهطوری که خودشان بتوانند اهداف و موانع دستیابی به آنها را تعیین کرده، عامل لازم برای دستیابی به آنها را در خود ایجاد و حفظ کنند و گذرگاههای لازم را تشخیص دهند.
نتایج دراین قسمت نتایج مربوط به تأثیر مداخلة آموزش شناختی ارتقاء امید، بر خودناتوانسازی تحصیلی ارائه شدهاست. تجزیه و تحلیل دادههای خام حاصل از این پژوهش، در دو بخش توصیفی و استنباطی با استفاده از روشهای آمار توصیفی و تحلیل «کوواریانس» صورت گرفت.
جدول شمارة 1: میانگین و انحراف معیار خودناتوانسازی تحصیلی درگروههای آزمایش و کنترل
اطلاعات جدول 1، میانگین و انحراف معیار گروههای آزمایش و گواه در پیشآزمون و پسآزمون خودناتوانسازی تحصیلی را نشان میدهد. براساس این اطلاعات، میانگین گروه آزمایش پس از مداخلات، کاهش داشتهاست. از آنجا که برای بررسی این فرضیه، از طرح آزمایشی پیش آزمون - پسآزمون، با گروه کنترل استفاده شدهاست؛ لذا جهت تحلیل نتایج حاصله، روش تحلیل کوواریانس بکار رفتهاست تا از این طریق اثرات پیشآزمون بهعنوان یک متغیر تصادفی کمکی کنترل شود. در این راستا، تحلیل کوواریانس، دارای مفروضههایی است که باید تحقق یابند تا بتوان از روش مذکور استفاده کرد. در این مطالعه، دو مفروضة اساسی تحلیل کوواریانس؛ یعنی «پیشفرض همگنی واریانسها» و «همگنی رگرسیون» مورد بررسی قرارگرفت که نتایج زیر بهدست آمد: 1- پیش فرض همگنی واریانسها، توسط آزمون لوین برای همسانی واریانسها، مورد بررسی قرار گرفت که نتایج حاصله در جدول 2 قابل مشاهده است.
جدول شمارة 2: آزمون لوین جهت بررسی همسانی واریانسها در متغیر خودناتوانسازی تحصیلی
همانگونه که مندرجات جدول نشان میدهد، خطای واریانس گروههای مورد مطالعه همگن و برابر است. مقدار F بهدست آمده برابر 01/1 است که در سطح 05/0>P معنیدار نمیباشد. بنابراین میتوان ادعا کرد که این مفروضۀ استفاده از تحلیل کوواریانس؛ یعنی همگنی واریانسها برقرار است. 2- مفروضة همگنی رگرسیون بهوسیلة آزمون فرض همگنی شیبها مورد بررسی قرار گرفت که نتایج آن در جدول 3 مشهود است.
جدول شمارة 3: نتایج آزمون فرض همگنی شیبها برای متغیر خودناتوانسازی تحصیلی
نتایج این آزمون حاکی از آن است که چون در 05/0<p؛ اثر متقابل معنیدارنیست، بنابراین پیشفرض همگنی رگرسیون برقرار است.با توجه به این که مفروضههای تحلیل کوواریانس برقرار بود، از این روش برای تحلیل نتایج بهدست آمده، استفاده شدهاست
جدول شمارة 4: نتایج تحلیل کوواریانس مربوط به تأثیرآموزش شناختی ارتقاء امید بر کاهش خودناتوانسازی تحصیلی
05/0>p **
نتایج جدول 4 نشان میدهد که مقدارF بهدست آمده در سطح 05/0>p معنیدار بودهاست و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بین میانگینهای گروه آزمایش و گواه، تفاوت معنیداری وجود دارد؛ به عبارتی بکارگیری آموزش شناختی ارتقاء امید، موجب کاهش خودناتوان سازی تحصیلی درگروه آزمایش گردیده است. همچنین براساس یافتههای بهدست آمده میتوان اظهار داشت که بین میانگین اصلاح شدة گروه آزمایشی و گواه با مقدار 76/23=F و درجة آزادی 1 با سطح اطمینان 95%، تفاوت معنیداری وجود دارد. میزان تأثیر 45/0 بودهاست و این بدین معنا است که 45 درصد تغییرات موجود در نمرات پسآزمون با استفاده از متغیر کمکی پیشآزمون قابل تبیین است. به بیان دیگر تغییرات نمرات پسآزمون در مقایسه با نمرات پیشآزمون، ناشی از شرکت در جلسات آموزش شناختی ارتقاء امید بوده است. همچنین توان آماری 99 درصد میباشد.
بحث و نتیجهگیری هدف اصلی این تحقیق، بررسی تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید، بر کاهش خودناتوانسازی تحصیلی بود که نتایج نشان داد که این کاربندی، توانسته است بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب کاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان گردد. در تبیین این یافته، میتوان اظهار داشت که محققین معتقدند که ارتقاء سطح توانمندیهای شخصیتی، میتواند باعث تغییرات مشخصی در جنبههای عاطفی، شناختی و رفتاری شود. همچنانکه پژوهشهای فاوا و همکاران[25] (2004)، سلیگمن، رشید و پارک[26] (2006)، و فوربس و دال[27] (2005) تقریباً همسو با نتایج پژوهش حاضر، حاکی از آن هستند که مداخلات روانشناسی مثبت میتوانند برای تغییر مواردی همچون کمبود عواطف مثبت، عدم احساس مسئولیت و فقدان معنا در زندگی که از ویژگیهای اصلی افراد خودناتوانساز میباشند، مفید و مؤثر باشد. از آنجا که توانمندی امید یک حالت شناختی، هیجانی و انگیزشی و همچنین تفکر بهسوی آینده را نشان میدهد؛ انتظار پیامدهای مطلوب، باور به اینکه امور به خوبی پیش خواهند رفت، همچنین احساس اعتماد به این که همۀ اینها در اثر تلاشهای مناسب اتفاق خواهد افتاد را در فرد ایجاد کرده، شادمانی و نشاط را به همراه داشته و باعث اعمال هدفمند میشود. بنابراین اثرگذاری آموزش امید بر افراد واجد خودناتوانساز تحصیلی میتواند بدین صورت توضیح داده شود که ایجاد توانمندی امید در این دانشآموزان، باعث میشود که آنها علیرغم وجود چالشها، در رابطه با آینده امیدوار باقی بمانند و به گذرگاههای انتخاب شدۀ خود در رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده مطمئن باشند. همچنین ارتقاء امید که با پیشرفت در زمینههای تحصیلی، شغلی و اجتماعی، رهایی از اضطراب و روابط اجتماعی خوب رابطه دارد (اسنایدر، 2000)، باعث میشود که خوناتوانسازها کارهای خود را فهرست کرده و از برنامهریزیهای روزانه استفاده کنند. همچنان که سلیگمن (2002) درطی اجرای برنامههای مداخلهای مثبت خود دریافت که استفاده از این گونه مداخلات، حسی از مالکیت و اعتماد به واقعی بودن توانمندیها را به مراجع منتقل کرده و فرد در بکارگیری آنها، احساس نیاز و ضرورت میکند. علاوه بر این، پرورش توانمندیها میتواند به خودی خود جزء تعیینکنندهای از کاهش علائم منفی افراد خودناتوانساز محسوب گردد. بطورکلی تحقیقات انجام شده در زمینة روانشناسی مثبت نشان دادهاند که مداخلات مثبتنگر ظرفیت زیادی را برای پربار کردن زندگی افراد دارند (پیترسون و سلیگمن[28]، 2004؛ سلیگمن و سیگزنت میهالی[29]، 2007). در این پژوهش نیز، تحت تأثیر مداخلة آموزشی ارتقاء امید که در مورد گروه آزمایش اعمال شد، خودناتوانسازی تحصیلی، بطور معناداری کاهش یافت. بنابراین در کل میتوان نتیجه گرفت که آموزش شناختی ارتقاء امید، میتواند بهعنوان مداخلهای مؤثر، موجب کاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان پسر راهنمایی مدارس شبانهروزی گردد. محدودیتهای پژوهش: وجود تحقیقات مشابة داخلی و خارجی یکی از عواملی است که میتواند هر محققی را در مقایسة نتایج خود یاری دهد. پژوهش حاضر بهدلیل جدید بودن، فاقد پیشینة لازم جهت این مقایسه میباشد. همچنین محدود بودن نمونه، به جامعة دانشآموزان راهنمایی شبانهروزی و عدم تعمیمپذیری احتمالی این یافتهها به سایر دانشآموزان مدارس راهنمایی روزانه و عدم وجود مرحلة پیگیری به علت محدودیت زمانی را میتوان از محدودیتهای این پژوهش برشمرد. پیشنهادهای پژوهشی: اگر چه بر پایۀ یافتههای پژوهش، رویکرد حاضر از اثر بخشی لازم بر کاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان مدارس شبانهروزی برخوردار است، اما بکارگیری شیوۀ آموزش شناختی امید در قالب طرحهای تک آزمودنی و آزمایشی با نمونههای بزرگتر پیشنهاد میشود. همچنین این تحقیق بهمنظور تأمین شواهد اولیه از اثربخشیآموزش شناختی ارتقاء امید صورت گرفت؛ بنابراین پژوهشهای بیشتر و وسیعتر در دورة راهنمایی و دیگر دورههای تحصیلی بهمنظور تکرار این تحقیق و تعیین ثبات آثار این برنامه ضروری بهنظر میرسد تا در صورت اثر بخشی لازم، اجرای این برنامهها گسترش یابد. پیشنهادهای کاربردی: با توجه به اعتقاد و باور روانشناسان مثبتگرا مبنی بر اینکه صفتهای مثبت قابل اندازهگیری میتوانند بهعنوان میانجی در نظرگرفته شوند تا افراد را در برابر هیجانهای منفی و عوامل خطرساز، مثل رویدادهای استرسزای زندگی حمایت کنند (ماسن و کاتسورس[30]،1998)؛ به نظر میرسد تدوین برنامههای پیشگیرانه براساس نظریۀ امید و استفاده از آن، در رابطه با دانشآموزان و نوجوانان مفید باشد. همچنین با توجه به یافتة حاضر و پیشینة موجود، پیشنهاد میشود برنامة آموزش شناختی ارتقای امید، بهعنوان بخشی از برنامههای آموزش ضمن خدمت مشاوران مدارس قرار گیرد، تا بتوانند با بهرهگیری از آن، سطح انگیزش دانشآموزان را ارتقاء داده و موجب کاهش و یا رفع اختلالاتی از قبیل خودناتوانسازی گردند.
منابع
6.گلدر، مایکلگراهام. (1381). درسنامة فشردة روانپزشکی آکسفورد. ترجمة مهدی نادریفر. تهران: نشر طبیب. 7.Berendes, D., Keefe, F. J., Somers, T. J., Kothadia, S. M., Porter, L. S., & Cheavens, J. S. (2010). Hope in the context of lung cancer: relationships of hope to symptoms and psychological distress. Journal of pain and symptom management, 40, (2), 174-182. 8.Berglas, S., & Jones, E. E. (1978). Drug choice as a self-handicapping strategy in response to noncontingent success. Journal of personality and social psychology, 36, (4), 405. 9.Chang, Y. P. (2010). A Study of EFL college students’ self-handicapping and English performance. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 2, (2), 2006-2010.
* دانشجوی دکتری روانشناسی تربیتی دانشگاه تبریز و مدرس مدعو دانشگاه فرهنگیان سنندج adnan1671@gmail.comEmail: ** دانشجوی دکتری دانشگاه لرستان و مدرس مدعو دانشگاه پیام نور بوکان *** دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه ارومیه [1] - Cognitive hope enhancing training [2]- Snyder, Cheavens & Sympson [3] -Pathways [4] -Agency [5] - Du & King [6]- Lapointe, Crowson & Early [7] - Ciarrochi,Heaven & Davies [8]- Self-handicapping [9]- Smederevac [10]- Berglas & Jones [11]- Midgley, Arunkumar & Urdan [12]- Self-worth [13]- Goal-theory [14]- Need for achievement [15]- Avoidance-motivation [16]- Smith & Hardy [17]- Oleson, Poehlmann,Yost, Lynch & Arkin [18]- Rhodewalt [19]- Zuckerman & Tsai [20]- Christopher, Lasane, Troisi & Park [21]- Uysal & lu [22] - Zuckerman, Kieffer & Knee [23]- Urdan [24]- (PALS) Patterns of adaptive learning scales [25]- Fava et.al [26]- Seligman, Rashid & parks [27]- Forbes, & Dahl [28]- Peterson [29]- Csiksentmihalyi [30] - Masten & Coatsworth | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
6.گلدر، مایکلگراهام. (1381). درسنامة فشردة روانپزشکی آکسفورد. ترجمة مهدی نادریفر. تهران: نشر طبیب. 7.Berendes, D., Keefe, F. J., Somers, T. J., Kothadia, S. M., Porter, L. S., & Cheavens, J. S. (2010). Hope in the context of lung cancer: relationships of hope to symptoms and psychological distress. Journal of pain and symptom management, 40, (2), 174-182. 8.Berglas, S., & Jones, E. E. (1978). Drug choice as a self-handicapping strategy in response to noncontingent success. Journal of personality and social psychology, 36, (4), 405. 9.Chang, Y. P. (2010). A Study of EFL college students’ self-handicapping and English performance. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 2, (2), 2006-2010.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,881 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,148 |