تعداد نشریات | 27 |
تعداد شمارهها | 558 |
تعداد مقالات | 5,776 |
تعداد مشاهده مقاله | 8,031,864 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,398,771 |
بررسی ساختار داستان غنایی- حماسی زال و رودابه )با تکیه بر جنبههای غنایی آن( | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشنامه ادب غنایی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 11، دوره 13، شماره 24، خرداد 1394، صفحه 189-210 اصل مقاله (327.96 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22111/jllr.2015.2127 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمد سنچولی ![]() | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشگاه زابل | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
داستان زال و رودابه، نخستین داستان عاشقانه ی شاهنامه ی فردوسی است که شکل غنایی حماسی داردو در آن عشق زمینی به صورت طبیعی و منطقی جلوه یافته است. باید توجه داشت که در چنین داستانهایی، شاعر در جریان روایت و انتقال میراث گذشتگان به نسلهای بعدی چندان تصرّف نمیکند و کمتر عواطف و احساسات خود را بروز میدهد اما از حیث توصیف و صور خیال که بیانگر میزان قدرت و مهارت شاعر در سرودن شعر است، میکوشد تا به شیوه ی هنری به بیان وقایع و رویدادهای داستان بپردازد. در این نوشتار، ساختار داستان زال و رودابه با تکیه بر جنبههای غنایی آن، به شیوه ی توصیفی تحلیلی در دو بخش مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. بخش نخست به ترکیب و بافت داستان اختصاص دارد که شامل قالب، موضوع و شیوه ی بیان، گفتگوها، شخصیتها و قهرمانان داستان میشود که تقریباً تمامی مؤلفههای شعر غنایی را از این حیث داراست. در بخش دوم به مسأله توصیف و نقش صور خیال در حماسی یا غنایی کردن داستان پرداخته شده است. در برخی موارد از جمله مجاز مرسل و تشبیه با توجه به بسامد این دو عنصر، داستان شکل حماسی غنایی خود را حفظ کرده است. ولی از لحاظ استعاره ی مصرحه، غلبه با جنبههای غنایی است و بیشتر استعارهها مربوط به معشوق (رودابه) است. از حیث کنایه نیز غلبه با کنایاتی است که دارای مفهوم حماسی است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فردوسی؛ ادب غنایی؛ داستان زال و رودابه؛ ساختار داستان؛ توصیف؛ صور خیال | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در شاهنامه به عنوان حماسه ملی سرزمین ما، عشق نیز جایگاهی خاص و درخور توجه دارد.عشق در شاهنامه نه از زمره ی عشقهای لیلی و مجنونی است که سراپا با سوز و گداز و درد و آزار همراه باشد و گاه هر دو یا دست کم یکی از دو طرف را از پای درآورد؛ و نه از نوع عشقهای عذری و خالی از تمتع جسمانی. عشق در شاهنامه «اوج گرهخوردگی جمال جسم و جلال روح» است(محبتی،1379: 267) و «خود بخشی جداییناپذیر از حیات پهلوانانه و مایه ی شور و نشاط و روح سرزندگی است»(حمیدیان،1372: 461-460). در داستان زال و رودابه که«زیباترین داستان دلدادگان» میباشد(ثعالبی،1372: 74)، عشق جریانی کاملاً معقول و طبیعیدارد همراه با استواری و وفاداری، با همه ی خواهشها و تمناهای یک عاشق که سرانجام به ازدواج میانجامد و در سراسر زندگی ادامه مییابد. در حقیقت بزرگترین عشق حماسی در این داستان به نمایش گذاشته میشود. شدت این عشق به حدی است که زال در راه رسیدن به وصل، برای نخستین بار رو در روی پدری عظیمالشأن چون سام میایستد و تهدید میکند که در صورت مخالفت با همسری، مرگ را برخواهد گزید.دراین داستان دوگانگیها و تضادها به وسیلۀ کیمیای عشق به یگانگی و وحدت تبدیل میشود. زیرا «عشق یکی از نیروهای به هم پیوستگی است که موجب انسجام درونی وجود میشود و جسم و روان و خودآگاهی و ناخودآگاهی را هماهنگ میسازد، راهبر و رهنمون احساسات میگردد، مؤید خصایل جنسی و جسمانی و اخلاقی است و سپس آدمی را با جهان پیرامون سازش میدهد و تضادهای اجتماعی را از میان برمیدارد»(آلندی،1378: 9). این داستان پایانی خوش و توأم با شادی و جشن و سرور دارد. به نظر میرسد داستانهایی که رنگ حماسی دارند، به دلیل بقای نسل قهرمان (عاشق)، منجر به وصال میشود و با حسن عاقبت و تؤام با شادی است. لازم به ذکر است در این مقاله که به شیو توصیفی تحلیلی صورت گرفته، تلاش گردیده به این سؤالات پاسخ داده شود که چه عواملی موجب به وجود آمدن جنبههای غنایی در داستان زال و رودابه گردیده و فردوسی چگونه توانسته در این داستان وحدت بین حماسه و غنا را حفظ کند؟ پیشینه ی تحقیق در خصوص داستان زال و رودابه، پژوهشهای متعددی صورت گرفته که هرچند از لحاظ عنوان حتی شباهتهایی با این مقاله دارد، اما از لحاظ محتوا و شیوه ی کار به کلی متفاوت است. از جمله مقاله ی «ساختار داستانی زال و رودابه» (1383)، که در پی یافتن پاسخی برای این پرسش است که: آیا میتوان متن «زال و رودابه» را داستان نامید و یا باید از الفاظ دیگری (مثلاً قصه و حکایت و...) در معرفی این متن سود برد؟ نتیجه حاکی از آن است که این داستان از واقعیت داستانی برخوردار است و میتوان لفظ داستان را بدان اطلاق کرد. همچنین مقاله ی«نگاهی دیگر به داستان زال و رودابه» (1385)، که در آن به بررسی چگونگی ساختشکنی و تقابل دوگانه در این داستان پرداخته شده. مقاله ی «نقد و بررسی روانکاوانه ی شخصیت زال از نگاه آلفرد آدلر»، که در آن شخصیت زال از نگاه روانشناسی در چارچوب نظریه ی عقده ی حقارت و برتریجویی آدلر تحلیل گردیده. همچنین مقاله ی «تحلیل شخصیتهای برجسته در حماسه ی عاشقانه ی زال و رودابه» (1391)، که به بررسی عنصر شخصیت، شیوههای شخصیتپردازی و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری شخصیتها در این داستان اختصاص دارد و نیز مقاله ی «ریختشناسی داستان زال و رودابه، بهرام گور و اسپینود، گشتاسب و کتایون» (1392)، که به تحلیل این سه داستان بر پایه ی نظریه ی ریختشناسی پراپ پرداخته و به این نتیجه دست یافته که تسلیم مسالمتآمیز قدرت و تغییر دین یکی از شخصیتهای اصلی، اسپینود، از موارد اختلاف بین داستانها میباشد. چنان که مشاهده میشود در هیچ یک از این پژوهشها، به بررسی و تحلیل داستان زال و رودابه بر اساس مؤلفههای غنایی آن پرداخته نشده است. لذا در این مقاله ساختار این داستان با تأکید بر جنبههای غنایی آن، نخست از حیث ترکیب و بافت داستان و سپس از لحاظ توصیف و صور خیال مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. الف- ترکیب و بافت داستان زال و رودابه: قالب، موضوع و شیوه ی بیان داستان زال و رودابه یکی از داستانهای عاشقانه ی شاهنامه است که در قالب مثنوی و بحر متقارب سروده شده است. لازم به ذکر است که تجلّی عمده ی داستانهای عاشقانه در قالب مثنوی است. زیرا این قالب به دلیل تغییر قافیه در هر بیت، ظرفیت و گنجایش خاصی برای بیان داستانهای طولانی دارد. بحر متقارب که بحر اصلی منظومههای حماسی است، برای سرودن منظومههای غنایی و تعلیمی نیز مورد استفاده ی شاعران قرار گرفته. البته تسلّط و مهارت فردوسی بر وزن چه آن جا که داستان جنبه ی حماسی دارد و چه آن جا که جنبه ی غنایی پیدا میکند، درخور توجه است. موضوع این داستان که در زمان پادشاهی منوچهر اتفاق میافتد، عشق پرشور زال پسر سفیدموی سام است به رودابه دختر زیباروی مهراب پادشاه کابل. زال که در یکی از مجالس بزم، وصف زیبایی و شهرآشوبی جمال رودابه را میشنود، نادیده به او دل میبازد. از طرف دیگر رودابه نیز با شنیدن اوصاف زال از زبان پدر، دلباخته ی او میشود. رودابه ماجرای دلباختگی خود را با پرستندگان خویش در میان میگذارد. آنان سپیدمویی و مرغپروردگی زال را به وی خاطرنشان میکنند و میکوشند بانوی خویش را به راه آورند. اما عشق رودابه چنان شورانگیز است که با سخنان پرستندگان نقصانی نمییابد. او پرستندگان را ناگزیر میکند که در کار رساندن وی به زال چارهای بیندیشند. آنها کمر به یاری رودابه میبندند و با زال دیدار میکنند و با سخن گفتن از زیبایی و خوبی بانوی خویش صبر و طاقت وی را به یغما میبرند و سرانجام او را به وصال رودابه امید میدهند. پرستندگان به نزد رودابه باز میگردند و از پهلوانی و زیبایی زال با او سخن میگویند و آتش شوق او را دامن میزنند. سپس آنها در کاخ با هم دیدار میکنند و با یکدیگر پیمان میبندند که از آن هم باشند و سرانجام پس از برطرف کردن همه ی موانع به وصال یکدیگر میرسند. داستان زال و رودابه همچون دیگر داستانهای حماسی و غنایی که خود شاعر راوی است، از زبان سوم شخص یا دانای کل بیان میشود و معمولاً شاعر یا راوی در جریان روایت تصرف چندانی نمیکند. در شیوه ی نقل به صورت سوم شخص «نویسنده چون گویندهای رفتار و اعمال شخصیتهای داستان را به خواننده گزارش میدهد و وضعیت و موقعیت و چگونگی زمان و مکان را تصویر میکند»(میرصادقی،1380: 396).بر این اساس اگر راوی آدمی کمالگرا و تنوعطلب باشد، ممکن است هر نوع دگرگونی ناگهانی و هرگونه عمل یا رویداد غریبی در عناصر داستان اتفاق بیفتد و اصل حقیقتمانندی در داستان زیر سؤال برود، اما در شاهنامه و به ویژه در داستان زال و رودابه«گرایش تقریبی به واقعیت از لحاظ ویژگیهای نفسانی، به رغم تمامی خصوصیات خارقالعادۀ جسمانی از قبیل ابعاد ونیرو ورشد جسمانی و همچنین دلیریها و کردارهای غریب آنها، تنها تا حدی است که آنان را در نظر ما قابل درک و لمسپذیر کند»(حمیدیان،1372: 55). مکان رویدادها و ماجراهای عاشقانه، بیشتر در سرزمین کابل یعنی سرزمین معشوق است. از حیث زمان نیز، باتوجه به این که معمولاً ماجراهای عاشقانه را با فصل بهار نسبتی مستقیم میباشد، در فصل بهار اتفاق افتاده است:
در این داستان کمتر به عمل یا حادثهای برمیخوریم که زمینههای علّی و انگیزههای آن به اندازه کافی پرورش نیافته باشد. طراحی داستان کاملاً سنجیده است و حساب جزئیات داستان از دست داستانپرداز به در نمیرود. مسیر رویدادهای داستان به سمت اوج بسیار آرام و منطقی است. این دقت و هوشیاری از نشانههای مهارت فردوسی در داستانپردازی است. شنیدن وصف معشوق شروع حادثه ی عشق در داستانهای عاشقانه، معمولاً یا از طریق دیدن چهره ی معشوق است مانند ویس و رامین(اسعد گرگانی،1377: 84-81) و یا دیدن تصویر مانند خسرو و شیرین (نظامی،1382: 64-58) و یا از طریق شنیدن شنیدن صدا مانند فرهاد و شیرین(همان: 219-218)، و یا شنیدن وصف معشوق مانند زال و رودابه(فردوسی،1374: 159-157) و یا به دلیل بزرگ شدن با هم نزد یک دایه و در یک مکتب درس خواندن مانند لیلی و مجنون (نظامی،1380: 65-60). در داستان زال و رودابه این ماجرابا شنیدن وصف معشوق آغاز میشود. این مسأله یکی از جنبههای سنتی عشق است که در داستانهای شرقی زیاد دیده میشود و آن را باید از زمره ی مبالغات داستانی و از عوامل هیجانافزای آن دانست.«از دید جامعهشناسی، پایه ی این ویژگی در پرده بودن زنان است که چندی در ایران هنجاری جامعهشناختی و فرهنگی بوده»(کزازی،1386،ج1: 404). شروع داستان با معرفی مهراب صورت میگیرد.آن گاه یکی از بزرگان بارگاه زال به توصیف زیباییهای دختر مهراب میپردازد و بدین سان زال نادیده و فقط با شنیدن وصف معشوق دل میبازد. این عشق که از دروازه ی گوش به دل و جان او راه مییابد، قرار و آرام را از او میگیرد. «در سراسر شاهنامه، هرگز مردی به گونه زال شیفته و عاشق نیست. وصف این زیبایی او را چون دیگران، تنها به وجد و اشتیاق وانمیدارد. چرا که چنین وجدی میتواند از عشق دورباشد. بلکه او را از این توصیف اضطرابی شیرین و کششی پریشانکننده دست میدهد» (مختاری ،1379: 118).
از طرف دیگر، رودابه نیز با شنیدن وصف زال از زبان پدرش عاشق میشودو بیپروا عشق خود را با کنیزکان خویش در میان میگذارد:
البته نباید از یاد برد پهلوانانی که در شاهنامه در برابر زنان قرا میگیرند، آن چنان زیبا و خوشپیکرو شایستهاند که نادیده و یا در نظر اول عاشق شدن بر آنها تاحدودی طبیعی جلوه میکند. این نیز جالب توجه است که زنان غالباً در گشودن باب عشق پیشقدم یا دست کم همپای مردانند. در این داستان، زال ماجرای عشق را آغاز میکند و با همدلی و هم سویی رودابه ادامه مییابد. مانع یا گره داستانی شاید بتوان گفت اصلیترین عنصر در پیدایش منظومههای غنایی وجود مانع در راه رسیدن عاشق به معشوق باشد. بدون مانع اساساً داستان شور و هیجانی ندارد. این مانع میتواند جنبه ی مذهبی و اعتقادی داشته باشد و یا ناشی از اختلاف طبقاتی و قومی و قبیلهای باشد. هرچه موانع و مشکلات بیشتر باشد، فراز و نشیبها و حوادث داستان بیشتر و درنتیجه کوشش قهرمان(عاشق) برای پشت سر گذاشتن آنها افزونتر است. علاوه بر افزایش ضریب هیجان و افزودن به طول داستان درواقع نشاندهنده ی پایداری و ثبات قهرمان داستان نیز هست(ذوالفقاری،1374: 37- 34). در داستان زال و رودابه، عاشق و معشوق طالب یگدیگرند و هرچند در این داستان و دیگر داستانهای عاشقانه ی حماسی، رقیبی در میان نیست، اما مانعی در کار است، مانعی سیاسی و یا شاید مذهبی و اعتقادی و یا حتی طبقاتی. زال ایرانی، خداپرست و وفادار به شاه و ایران است اما رودابه انیرانی، بتپرست و از تبار ضحاک دشمن شاهان ایران است. زیبایی حیرتانگیز او به گونهای است که حتی پدرش مهراب وقتی ظاهراً برای نخستین بار او را در شبستان میبیند:
آن چه این تضادها و تضادهای دیگر میان این دو را از میان برمیدارد، عشق است که به عنوان عاملی گرهگشا در تمامی موارد حضور خود را اعلام میدارد. عشقی جسورانه و پرشور و برهم زننده ی هنجارها و سنن قومی میان دو تن از دو قوم متفاوت. زال در مقابل همه ی این موانع و حوادث میایستد و میکوشد آنها را برطرف کند. شیفتگی او به حدی است که وقتی برای کسب اجازه ی ازدواج میخواهد نزد منوچهر برود، از زبان سام چنین تصویر شده است:
او یکتنه در مقابل همه ی مخالفتها و موانع میایستد و «تا حد پذیرش و پذیراندن خاندانی بیگانه و اهریمنی میکوشد و پیش میرود»(مختاری،1368: 161). از سوی دیگر رودابه نیز در راه رسیدن به مراد، از هیچ کوششی دریغ نمیکند و تمامی عوامل بازدارنده از قبیل مخالفت پدر و مادر، اختلافات قومی، دینی، قبیلهای و... را از پیش پای برمیدارد. گفتگو منظور از گفتگو سخنانی است که شاعر یا نویسنده از قول قهرمانان داستان بیان میکند. از طریق گفتار خواننده با شخصیت قهرمانان داستان بیشتر آشنا میشود. با این که «در برخی از داستانهای عاشقانه ی شاهنامه مثل بیژن و منیژه حتی یک بار هم گفتگویی مستقیم میان عاشق و معشوق صورت نمیگیرد و فقط یک بار، آن هم زمانی که بیژن در کاخ افراسیاب به هوش میآید، منیژه به او دلداری میدهد»(سرامی،1383: 323)، در داستان زال و رودابه، گفتگو نقش اساسی دارد. برخی از گفتگوها، گفتگوهای معمولی است که گاه میان برخی از قهرمانان داستان پیش میآید. به عنوان نمونه گفتگوی زال و منوچهر، هنگامی که زال میخواهد به زابل برگردد و برای کسب اجازه از شاه نزد او آمده. البته از طریق همین گفتگوهای معمولی هم میتوان به راز درون قهرمان داستان پی برد. چنان که منوچهر در پاسخ زال که ادعا میکند «مرا مهر سام آمده است آرزو»، میگوید:
از دیگر گونههای گفتگو در این داستان، میتوان با خود سخن گفتن، گلایه کردن، نیایش، نامه نوشتن، وصف قهرمانان، پیام دادن و... را نام برد. در میان این گفتگوها رازگویی، وصف قهرمانان و گفتگوهای عاشقانه در غنایی کردن داستان نقش اساسی دارد. «در میان نهادن راز با رازداران گونهای زیبا از گفتارهای شاهنامه است که چون در گرهگشایی ازداستان همواره نقشی عظیم ایفا میکند، از جذابیت خاصی برخوردار است. داستانپرداز به مدد آن در روند کلی داستان انقلاب ایجاد میکند و چه بسا که افشای رازی، سرنوشت قهرمان داستان و نیز جریان حوادث آن را دگرگون میکند و همین جوهر کرداری است که گفتار رازگشا را شورانگیزی میبخشد»(سرامی،1383: 304). رودابه سرانجام پس از کارزاری درونی برآن میشود تا ماجرای عشقش را با پنج پرستنده مهربان خویش در میان گذارد و از آنان خواستار چارهگری آید:
یکی دیگر از گونههای گفتار در این داستان، گفت و شنودهای عاشقانه است. گفت و شنود زال و رودابه در نخستین دیدار از همین نوع است. این گفتگو را معشوق آغاز میکند:
و زال پس از خیره شدن در جمال رودابه، چنین پاسخ میدهد:
شخصیتها و قهرمانان داستان در داستانهای عاشقانه معمولاً عاشق و معشوق قهرمانان اصلی هستند و گرچه رقیب نیز در کار است اما در وقایع داستان نقشی مؤثر ایفا نمیکند. در این داستان که «نوع اصلی و طبیعی عشق انسانی را نشان میدهد»(مرتضوی،1372: 34)،رقیبی در کار نیست. زال (عاشق) پسر سام نریمان که چون سفیدموی به دنیا آمد، او را زال خواندند. وی پس از پدر جهان پهلوان است. سام آن گاه که به دستور منوچهر عازم نبرد و به کف گرفتن حکومت مناطق شورشی گرگسار و مازندران میشود، زابلستان را به دست وی میسپارد. چون فروردین فراز آمد، زال با ویژگان خویش به سفر پرداخت و به هند و مرغ و مای شتافت. در هر جایگاهی بزمی آراست تا به کابل رسید و مهراب فرمانروای این شهر با هدیههای فراوان به دیدار وی رو نهاد و با وی به بزم نشست و زال را دوستی مهراب در دل افتاد و به کنجکاوی در کار وی پرداخت و دانست که مهراب را دختری است بسیار زیبا و بدینسان نادیده بدان دختر دل بست. شدت عشق او به گونهای است که وقتی منوچهر به سام فرمان حمله به کابلستان(دیار معشوق) را میدهد، زال در پیغامی صریح به پدرش میگوید مگر از روی نعش من بگذری که دست به کابلستان بزنی:
این امر بیانگر تعصب نسبت به کشور معشوق است که در عالم عشق امری است طبیعی. در اثر همین تعصب است که رو در روی پدری با آن همه هبیت میایستد و آن گاه که بزرگان به او میگویند که پدر از وی آزرده شده:
همچنین زال در نامهای که به پدرش مینویسد، دلدادگی خود را این گونه بیان میگند:
در این نامه که بیانگر نگرانی شدید و اضطراب زال از ماجرای عشق است، بر مهر و عاطفه ی پدری تأکید میشود.زالمیکوشد با تحریک عواطف پدرانه، او را باخود همراه و همگام کند:
در واقع زال میداند که پدرش در این باره چه میاندیشد. زیرا سام پس از خواندن نامه ی زال ناراحت میشود و این عشق را ناشی از مرغ پروردگی و بدگوهری وی میداند:
حتی در نامهای که به منوچهر، متضمن درخواست موافقت برای وصلت زال و رودابه مینویسد، علت رفتار تند پسر را مرغ پروردگی او میداند و این که وقتی چنین فردی به ماهرویی چون رودابه برمیخورد، به جنون دچار میشود:
زال نمونه ی حدّت و حرارت در عشق هست. جسارت و گستاخی او در صعود عیارانه به کاخ رودابه و خلوت گزیدن با او در بیخ گوش نگهبانان نمونهای از این حرارت است. او با تمام وجود در پی حراست عشق خود و احقاق حقانیت آن است و در برابر تمام موانع میایستد. رودابه (معشوق) شخصیت اصلی دیگر داستانهای عاشقانه، معشوق است. معشوق در این داستان، رودابه دختر زیباروی مهراب شاه کابل و سیندخت است که با شنیدن اوصاف زال از پدر شیفتۀ او میشود و آتش عشق سراپای وجودش را فرامیگیرد. چهرهای سرکش و مصصم و مقاوم که جسارت و توانایی اعتراف به عشق را دارد. او با همه مشکلپسندی، زال را بر تاجداران ایران و انیران ترجیح مینهد و آشکارا حرف دل خود را میزند:
او پس از تحمل آن همه رنج از تندیهای پدر و حصر و حبس در میان نگهبانان در حالی خواست خود را به کرسی مینشاند که مهراب از سویی و سام و منوچهرشاه از سوی دیگر مخالف پیوند او با زال هستند. او زنی زیبا، پاکدامن، وفادار، نیکمنش و خردمند است و از زنانی است که از استقلال رأی و برجستگی شخصیت برخوردارند. او بر هنجارهای سنتی اجتماعی خود چیره میشود و قادر است در راه وصول به مقصود، عوامل بازدارنده از قبیل مخالفت پدر و مادر، اختلاف قومی، دینی و محیطی را از پیش پای بردارد، و این هنجارشکنی آن هم در جوامع پدرسالاری یا در میان اقوامی چون تازیان که دختر را به هیچ میشمردند کم چیزی نیست. زنانی چون رودابه از جهت مطالبه حقوق طبیعی خود جالب توجهاند(حمیدیان،1372: 206). رودابه تجسّم عشقی شورانگیز و دلی شیفته است و فردوسی درباره ی هیچ یک از قهرمانانش به وصف این گونه شیفتگی نپرداخته است:
رودابه از زنانی است که هم از فرزانگی و بزرگمنشی و دلیری برخوردارند و هم از جوهر زنانه. او هم عشق برمیانگیزد و هم احترام را. او زیبایی جسم را با زیبایی روح به هم پیوسته است. توصیف فردوسی از او نمونۀ والایی از زیبایی است(فردوسی،1374،ج1: 157). «رودابه مانند ژولیت با آن که میداند خانوادهاش با خانواده ی زال دشمنند، در پروردن و بارور کردن عشق خود کمترین تردیدی به دل راه نمیدهد او زال را پنهانی به قصر خود فرامیخواند و در خلوت خود با زال حرکتی نمیکند که مغایر با عفاف و بانومنشی باشد. پاکیش مشأ بیباکی اوست، چون چشمه ی روشنی است که اطمینان به آلوده نشدن خود دارد»(اسلامی ندوشن،1391: 117). واسطهها برای وصال یا دیدار مقطعی عاشقان، وجود شخص سومی لازم است. این شخص سوم عموماً دایه است. البته این نقش معمولاً از طرف معشوق بر عهده ی دایه است. چرا که از هرکس به معشوق نزدیکتر و محرمتر است. در شاهنامه بارها به نقشآفرینی پرستندگان که همان ندیمهها و دایهها و زنان و دختران شبستان نشیناند، باز میخوریم. «در بیشتر موارد کار آنان میانجی شدن میان زنان دربار با مردان دلخواه آنان است و معمولاً در این کار بانوان خویش را به کام میرسانند. پرستندگان رودابه از این گروهند»(سرامی،1383: 841). آنها در پی چارهجویی برای درد عشق رودابه، به نخجیرگاه زال میروند و وانمود میکنند که گل میچینند. در حالی که راهی برای ایجاد رابطه میان رودابه و زال میجویند. علاوه بر پرستندگان، گاه زنان عادی نیز در روند رویدادهای داستان نقشآفرین هستند. در این داستان به زنی برمیخوریم که میانجی عشق میان این دو دلداده است. این زن در هیئت فروشنده گوهر و جامه از سوی زال به کاخ مهراب رفت و آمد میکند و در یکی از همین رفت و آمدهاست که سیندخت به وی بدگمان میشود:
همچنین در این داستان نمیتوان از نقش سیندخت در به سامان آوردن این پیوند عاشقانه غافل بود. سیندخت که «آمیزش خردمندی و وقار با عواطف زنانه و مادرانه است»(سرامی،1383: 836)، در نهایت زیرکی و کاردانی ماجرای عشق دختر خویش رودابه را با زال جهان پهلوان زاده ی ایرانی فراهم میکند. کاری که حتی مردان نیز از انجام آن فرومیمانند. بیجهت نیست که فردوسی چند جا صفت «مردی» به او نسبت میدهد:
او با مقدمهچینی و ظرافتهای خاص زنانه، مهراب را از عاشق شدن رودابه آگاه میکند. البته با همۀ خردمندیش در اعلام این خبر، مهراب از کوره درمیرود و عزم کشتن رودابه را میکند اما سیندخت مانع میشود و با بیان این که سام نیز از این ماجرا آگاهی یافته، او را آرام میکند. داستان زال و رودابه از حیث موضوع، قالب، وزن، شروع و انجام، مانع یا گره داستانی، قهرمانان (عاشق، معشوق، واسطهها) زمان و مکان، بسیاری از ویژگیهای منظومههای عاشقانه را داراست. یکی دیگر از نکاتی که غالباً در داستانهای عاشقانه نقش مهمی ایفا میکند و موجب ارزشگذاری اثر میشود، مسأله توصیف است که از طریق تصاویر بدیع و صور خیال صورت میگیرد و هنر شاعری سراینده را نمایان میسازد و موجب دوام و قوام منظومه ی عاشقانه میشود. ب- توصیف توصیف یکی از شیوههای بیان است که نقش مهمی در ادبی بودن آثار بر عهده دارد و در حقیقت «قسمت اعظم بار هر اثر ادبی بر دوش توصیف است»(حمیدیان،1372: 401). برخی از توصیفاتدر داستان زال و رودابه «جنبۀ نمایشگونه(دراماتیک) دارند. در این داستان نقش سیندخت و چارهگریهای او، گفتگوهایش با سام، سر افکندن او در مقابل مهراب، گریستنش، دست دور کمر شوهر حلقه زدن با حالت غنج و دلال زنانه به قصد آرامسازی او، وقتی مهراب تهدید کرده که رودابه را میکشد، پهن و به اصطلاح «ولو» شدن او بر زمین در اثر درماندگی و ... از این گونه است»(همان:405). و یا سیندخت وقتی میخواهد برای آگاه کردن مهراب از ماجرای دخترشان تمهید مقدمه کند:
هم او وقتی مهراب میخواهد رودابه را بکشد، این چنین به حالت عشوه و دلال زنانه دست در کمر شوهر میاندازد و او را در آغوش میگیرد:
یکی دیگر از گونههای توصیف، وصف شور و شیدایی عشق است. در این داستان بهترین بیان شور و شیدایی را از زبان سام در خطاب به سیندخت در باب عشق زال به رودابه میتوان دید:
وصف زیباییهای جسمانی و فیزیکینیز از دیگر مقولههای توصیف است:
یکی دیگر از بخشهای توصیف که در تمام منظومههای بزمی دیده میشود، «سراپانامه» یعنی وصف سرتاپای معشوق است. این وصف که لازمه ی شعر عاشقانه است، در شعر فارسی همراه با رعایت عفت و در کمال حسن و ملاحت است(ذوالفقاری،1374: 21). فردوسی در این بخش از داستان به توصیف سراپای رودابه پرداخته است. نکته ی جالب توجه دیگر آن که در این داستان همان گونه که به توصیف معشوق پرداخته شده، از زیباییها و کمالات عاشق نیز سخن به میان آمده است. مهراب در پاسخ سیندخت که از حال و کار زال میپرسد، او را این گونه توصیف میکند:
و باز در جایی دیگر از این داستان در توصیف زال، از زبان کنیزکان رودابه میخوانیم:
گویی در این داستان «سراپانامه» فقط اختصاص به معشوق ندارد. در این بخش از داستان چنان که میبینیم سراپای عاشق هم توصیف شده است صور خیال تصاویر فردوسی در شاهنامه کمتر تازگی دارند. البته «آن چه به یک تصویر خاصیت و کارآیی میبخشد، بیشتر هویت آن به عنوان رویدادی ذهنی است که به نحو ویژهای با ادراک ارتباط یافته تا روشنی و جلای آن به عنوان یک تصویر. تصویر ممکن است تمامی ماهیت حسی خود را تا سرحد تبدیل به چیزی که به ندرت میتوان آن را تصویر خواند از دست بدهد، یعنی بدل به یک اسکلت محض شود و با این همه، در تجسّم بخشیدن به ادراک به همان اندازه توانا باشد که گویی با روشنی خلسهگون خود در برابر ما جلوهگر است»(ریچاردز،1388: 102). تصاویر فردوسی هرچند کهنه هستند، اما در انتقال تجربه ی شاعر بسیار توانا میباشند و در زنده کردن ادراکات وی همان تأثیری را دارند که تصاویر دقیق و پر زرق و برق دارند. «فردوسی در بیان برخی از تصاویر و حالات انسانها و اوصاف طبیعت گاهی دست به ابتکاراتی میزند که در نتیجه تأثیر تصاویر را بیشتر میسازد و تصویر به منظور شاعر تشخص بیشتری میدهد»(رستگار فسایی،1369: 59). کنیزان رودابه به او میگویند:
وقتی میخواهد بگوید که بر رودابه عاشق است، چنین می خوانیم:
در کتب بلاغی معمولاً از مجاز مرسل، تشبیه، استعاره و کنایه به عنوان صور خیال نام برده شده است. در این بخش هر یک از این مقولههای بیانی و نقش آنها در حماسی یا غنایی کردن داستان زال و رودابه مورد بررسی قرار میگیرد. مجاز مرسل مجاز مرسل از آن جا که «به ورای زبان خودکار و ویژگیهای ارتباطی این زبان گذر نمیکند»(صفوی،1380: 50)، چندان نقشی در غنایی یا حماسی کردن کلام ندارد. البته با تأمّل در مجازهای مرسل داستان زال و رودابه میتوان به این نکته پی برد که برخی از مجازها جنبۀ غنایی دارند.جواژههایی مثل: «شبستان»(138ب52)در معنی پردگیان و شبستانیان، «فرزانه گشتن» (158ب345) به معنی چیره شدن، «بالا»(162ب403): درخور و لایق، «وشی»(164ب429): شهری در ختلان در کنار آمودریا، مجازاً به معنی سرخ، «خیره»(188ب815) در معنی عاشق، «نای»(240ب1527) به معنی آوای نای و....برخی دیگر از مجازها حماسیاند. واژههای «دست»، «عنان»(160ب365)،«دستگاه» (189ب 827) ،«پیشگاه»(191ب863) ،«دیهیم» (194ب893) ، «سران »(204ب1052)، «سرکشان» (216ب 1212)، «پای»(207ب1082)، «هیون»(231ب1414) و.... برخی دیگر از مجازها را میتوان خنثی دانست، واژههایی که نه جنبه ی حماسی دارند و نه جنبه ی غنایی. واژهایی از قبیل: جهان، شهر، هوا، سیر و.... در این داستان تقریباً 40 واژه در معنی مجازی به کار رفته است. 9 واژه جنبه ی غنایی دارند و 11 واژه جنبه ی حماسی و 20 واژه خنثی هستند. بنابراین بسامد مجازهای مرسل دارای بار حماسی، با مجازهایی که جنبۀ غنایی دارند، تقریباً مساوی است. تشبیه در این داستان حدود 220 تشبیه به کار رفته که 115 مورد آن غنایی است و 105 مورد حماسی. البته در این جا منظور از تشبیه حماسی، تشبیهی نیست که «فرنگیان به آن epic smileمیگویند و آن تشبیهی است که فقط حال مشبه را بیان نمیکند، بلکه مفصلاً به توصیف مشبهٌبه هم میپردازد»(شمیسا،1381: 133). منظور از تشبیه حماسی در این جا تشبیهی است که مشبه و یا مشبه ٌبه هریک از فخامت و شکوه خاصی برخوردار باشد و منظور از تشبیه غنایی، تشبیهی است که واژههای آن دارای بار عاطفی غنایی است. با اندک تسامحی میتوان نسبت تشبیهات غنایی و حماسی را برابر دانست. این نکته بیانگر آن است که فردوسی در سرودن این داستان هم به جنبههای غنایی توجه داشته و هم به جنبههای حماسی آن. تشبیهات غنایی غالباً در توصیف زنان به ویژه رودابه و سیندخت، و تشبیهات حماسی در توصیف مردان از جمله منوچهر، سام و زال است. البته فردوسی گاهی مردان را نیز با تشبیهات غنایی توصیف میکند:
شاعر در تشبیهات غنایی گاه از واژههای مرکب تشبیهی استفاده میکند. واژههای«خورشیدچهر، ماهروی، پریچهره، گلرخ، پریروی، ماهرخسار، سهیقد، خورشیدرخ، ماهچهر، بتروی، سمنپیکر، سروبالا و....واژههای «شیربازو» و «پیلتن» که در توصیف زال به کار رفته، جنبه ی حماسی دارد:
در این داستان از تشبیه بلیغ بسیار کم استفاده شده است. یک بار، وقتی که سام دلاوریها و پهلوانیهای خود را در نبرد با مردم ساری و آمل برای منوچهرشاه بازمیگوید:
از تشبیه مضمر و تفضیل که «در شعر غنایی آن همه خوش میافتد»(حمیدیان،1372: 409)، جز چند مورد استفاده نشده، آن هم در توصیف رودابه:
که به طور ضمنی صورت رودابه را به باغ تشبیه کرده و البته یک بار هم در توصیف زال از تشبیه تفضیل استفاده کرده است:
برخی از تشبیهات به ظاهر کهنه که اتفاقاً در انتقال تجربۀ شاعر بسیار مؤثر هستند:
تشبیه به نگار و بهار هنگام آماده ساختن عروس برای ورود به داماد، هم آرزو برانگیز است و جامع همه ی زیباییها و لطافتهای نگار و بهار هم است(حمیدیان،1372: :408):
استعاره استعاره در داستان زال و رودابه به ویژه در بخشهای غنایی آن به نحو چشمگیری افزایش مییابد. در این داستان بیش از140 استعاره ی مصرحه به کار رفته که بیشتر آنها به رودابه (معشوق) اختصاص دارد. برای توصیف رودابه و اعضای بدن او در حدود 82 استعاره به کار گرفته شده که بیش از نیمی از استعارهها را شامل میشود. بجز واژه ی «کمند»(استعاره از گیسوی رودابه) که جنبه ی حماسی دارد، بقیه استعارههای اختصاص یافته به رودابه جنبۀ غنایی دارد. استعارههایی از قبیل: بهشت، خورشید، ماه، سرو، نگار، پری، خرم بهار، نرگس، بیجاده، خوشاب، گل، بسّد و.... پس از رودابه، بیشتر استعارهها به زال(عاشق) اختصاص دارد. برخی مثل «شیر، شیر نر، هزبر» جنبه ی حماسی و برخی دیگر از قبیل «شید، خورشید، خورشید زابلستان، نرگس و گل» غناییاند. به طور کلی اغلب استعارهها در این داستان جنبه ی غنایی دارند و فقط تعداد اندکی از آنها (20مورد) حماسی هستند.زیرا در «وصفهای غنایی استعاره که مناسبترین نوع تصویر است، بیشتر به چشم میخورد»(شفیعی کدکنی،1366: 445). استعارات فردوسی هم هرچند مثل تشبیهات او کهنهاند، ولی غالباً مؤثر هستند. در مورد زال و رودابه میگوید:
و یا سرو آزاده و بهار دلافروز برای رودابه:
هر تشبیه و استعارهای نوعی مبالغه در وصف را به همراه دارد(پارساپور،1383: 198). تشبیه و استعاره در این داستان آن جا که جنبه ی غنایی پیدا میکند، موجب توصیف مبالغهآمیز تصویر میشود:
با این که اغلب طلوعها و غروبها در شاهنامه حماسی است، اما در این داستان شاعر تصویری در این خصوص آفریده که کاملاً غنایی است. تصویری در یک بیت و بسیار هماهنگ با محتوای داستان. واژه ی «حجره» استعاره از آسمان و «کلید» استعاره از خورشید و پرتوهای آن، در این هماهنگی نقش بسیار مؤثری را ایفا کرده است. این بیت در آغاز آن بخش از داستان آمده که زال قصد ورود به حجره ی رودابه را دارد ولی کلید ورود آن را در اختیار ندارد:
کنایه کنایه «نقاشی زبان» و موجب «عینیت بخشیدن به ذهنیتها» میشود(وحیدیان کامیار،1383: 145-144). بنابراین هم در تجسم احوال رزمی و هم در تجسم عناصر بزمی نقش مؤثری را ایفا میکند. کنایه در داستان زال و رودابه بازتاب خاصی یافته. بسیاری از کنایهها را میتوان حماسی دانست: خداوند شمشیر، فرازنده ی کاویانی درفش، فروزندۀ میغ و برنده تیغ(136ب11-10)، به شمشیر هندی زمین را شستن(137ب36)، کوس بر کوهه ی پیل بستن(151ب232)، یال برافراختن (164ب425)، کفن پوشیدن(173ب 515) ،( 178ب584)، عنان پیچ، اسب افکن (202ب1013) و....اما با توجه به غنایی بودن داستان زال و رودابه، فردوسی به برخی از کنایههای غنایی نیز توجه داشته است. کنایاتی از قبیل: زخوشاب عناب گشودن(159ب359)، سرخ دو بسّد شیربوی (162ب395)، سیم دندان شدن(166ب455)، دلنواز(167ب470)، پریچهرگان(164ب425) و.... نتیجه داستان زال و رودابه نخستین داستان مستقل غنایی شاهنامه است که رنگ و بوی حماسی خود را هم حفظ کرده است. به نظر میرسد وحدت روح حماسی و پایبندی فردوسی به روایات و داستانهای کهن مجالی برای پرداخت داستانهای شورانگیز عاشقانه باقی نگذاشته است. شروع داستان و سیر رویدادهای آن به سمت اوج و سرانجام پایان، بسیار آرام و منطقی است و کمترین عمل یا واکنشی بدون زمینهچینی و خارج از رشته علت و معلول اتفاق نمیافتد. عشق در این داستان، عشقی پاک و منطبق بر طبیعت سالم و نیالوده ی قهرمانان آن است و کوچکترین نشانهای از فریب و نیرنگ و ریب و ریا ندارد. داستان زال و رودابه از حیث موضوع، قالب، شروع و پایان، مانع یا گره داستانی و نیز از حیث شخصیتها و عنصر زمان و مکان، بسیاری از ویژگیهای داستانهای عاشقانه را داراست. با این همه توصیفها و تصاویر شاعرانه ی به کار رفته در آن، تاحدی است که تمامیت و وحدت شعر حماسی را از آن باز نگیرد. تشبیه تفضیل و مضمر که در شعر غنایی کاربرد فراوانی دارد، در این داستان بسیار اندکاستو این نکته بیانگر کاردانی و شّم بلاغی نیرومند فردوسی است که حتی داستانهای عاشقانه را نیز در مرز غنایی و حماسی نگه میدارد.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آلندی، رنه، ،عشق، ترجمه جلال ستاری، تهران: انتشارات توس، 1378. 2-اسعد گرگانی، فخرالدین، ویس و رامین، تصحیح محمد روشن، تهران: صدای معاصر، 1377. 3- اسلامی ندوشن، محمدعلی، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، تهران: انتشار، 1391. 4-پارساپور، زهرا،مقایسه زبان حماسی و غنایی با تکیه بر خسرو و شیرین و اسکندرنامه نظامی، تهران: دانشگاه تهران، 1383. 5-ثعالبی، حسینبنمحمد،شاهنامه ی کهن، پارسیگردان محمد روحانی، مشهد:دانشگاه، 1372. 6- حمیدیان، سعید،درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران: نشر مرکز، 1372. 7- ذوالفقاری، حسن،منظومههای عاشقانه ی ادب فارسی، تهران: نیما، 1374. 8- رحمدل شرفشادهی، غلامرضا، نگاهی دیگر به قصّه ی زال و رودابه، کاوشنامه، ش13، س 7، صص 24-11، 1385. 9-رستگار فسایی، منصور،تصویرآفرینی در شاهنامه فردوسی، شیراز: دانشگاه شیراز، 1369. 10-ریچاردز، آیور، اصول نقد ادبی، ترجمه سعید حمیدیان، تهران: علمی و فرهنگی، 1388. 11-سرامی، قدمعلی،از رنگ گل تا رنج خار، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383. 12-شمیسا، سیروس،نقد ادبی، تهران: انتشارات فردوس، 1380. 13-_________،بیان، تهران: انتشارات فردوس، 1381. 14-شفیعی کدکنی، محمدرضا،صور خیال در شعر فارسی، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، 1366. 15-صفوی، کورش،گفتارهایی در زبانشناسی، تهران: انتشارات هرمس، 1380. 16-طالبیان، یحیی، حسینی، نجمه، ساختار داستانی زال و رودابه، فصلنامه پژوهشهای ادبی، ش5، صص116-95، 1383. 17-طغیانی، اسحاق، حیدری مریم، تحلیل شخصیتهای برجسته در حماسه ی عاشقانه ی زال و رودابه، متنشناسی ادب فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، دوره جدید، س 4، ش 4، (پیاپی 16)، صص 16-1، 1391. 18- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، ج1، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر داد، 1374. 19-غلامرضایی، محمد،داستانهای غنایی منظوم، تهران: فردابه، 1370. 20- کزازی، میرجلالالدین،نامه ی باستان، ج1، تهران: سمت، 1386. 21-محبتی، مهدی،سیمرغ در جستجوی قاف، تهران: سخن، 1379. 22-مختاری، محمد،حماسه در رمز و راز ملی، تهران: نشر قطره، 1368. 23-____،اسطوره ی زال، تهران: انتشارات توس، 1379. 24-مرتضوی، منوچهر، فردوسی و شاهنامه، تهران: پژوهشگاه، 1372. 25-میرصادقی، جمال،عناصر داستان، تهران: انتشارات سخن، 1380. 26-نظامی، الیاس بن یوسف، لیلی و مجنون، تصحیح وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، 1380. 27-________، خسرو و شیرین، تصحیح وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، 1382. 28 -وحیدیان کامیار، تقی،زبان چگونه شعر میشود؟، مشهد: سخنگستر، 1383. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,728 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,227 |